چکیده:
سیاستگذاری ارتباطات مبتنی بر چگونگی پیوند تکنولوژی، قدرت و شبکههای اجتماعی است. شبکههای اجتماعی جدید از قابلیت منحصربهفردی برای سازماندهی جنبشهای اجتماعی برخوردارند. سیاستگذاری ارتباطات مبتنی بر چگونگی درک، تحلیل و مدیریت موثر پدیدههای اجتماعی، منطقهای و بینالمللی خواهد بود. در این فرایند، مردم سوژة اصلی نظامهای سیاسی، ساختار اطلاعاتی و ضرورتهای امنیتسازی محسوب میشوند. هر یک از نهادهای یادشده تلاش دارد تا کنترل ادراک را در فضای سوژهیابی اجتماعی انجام دهد. در این مقاله تلاش میشود تا رابطة بین سیاستگذاری ارتباطات، شبکهها و جنبشهای اجتماعی تبیین گردد. بهطبع چنین فرایندی، بخشی از سازوکارهای مربوط به «سیاست فرهنگی» خواهد بود. در این فرایند، رسانهها نقش تعیینکنندهای در سازماندهی افکار عمومی خواهند داشت. شبکهای شدن ساختار اجتماعی زمینههای لازم برای کنش جمعی، کنش مشارکتی و ایجاد رابطهای ارگانیک بین ارکان مختلف نظام سیاسی، اجتماعی و بینالمللی را اجتنابناپذیر میسازد. این فرایند نشان میدهد که در عصر شبکه و جنبشهای اجتماعی، الگوی کنش حکومت، ماهیت دگرگونشونده، تغییریابنده، هویتی و رقابتی پیدا کرده است. پرسش اصلی مقاله آن است که سیاستگذاری ارتباطات در جامعة شبکهای دارای چه ویژگی، کارکرد و پیوندهایی با جنبشهای اجتماعی است؟ فرضیة مقاله آن است که سیاستگذاری ارتباطات در عصر شبکهای تابعی از سیاست فرهنگی، چگونگی کنش شبکهای و جنبشهای اجتماعی خواهد بود. برای تبیین این مقاله از رهیافت ارتباطات و شبکه استفاده میشود. چنین رویکردی، اولینبار توسط «مانوئل کاستلز» مطرح شد. کاستلز در صدد بود تا نشان دهد که جنبشهای اجتماعی حاصل فضای شبکهای بوده و دولتها برای کنترل سیاست و معادلة قدرت، از الگو و سازوکارهای مربوط به سیاستگذاری ارتباطات استفاده میکنند.
خلاصه ماشینی:
کاستلز در صدد بود تا نشان دهد که جنبش هاي اجتماعي حاصـل فضـاي شـبکه اي بوده و دولت ها براي کنترل سـياسـت و معادلۀ قدرت ، از الگو و سازوکارهاي مربوط به سياستگذاري ارتباطات استفاده ميکنند.
سياستگذاري ارتباطي کشورهاي در حال توسعه به دليل محدودسازي فضاي تعامل معطوف به اهدافي است که زمينه هاي لازم براي کنترل و جهت دادن چگونگي کنش گروه هاي اجتماعي را به وجود آورند.
طبيعي است که در چنين فرايندي هرگونه کنش اجتماعي مبتني بر نشانه هايي از تعامل گرايي، تبادل اطلاعات و تفسير داده هاي کسب شده خواهد بود.
در عصر ارتباطات ، نشانه هايي از شبيه سازي ظهور مي يابد، فراواقعيت نيز جاي واقعيت را ميگيرد، سلبريتيها جايگزين نظريه پردازان سياسي ميشوند، جامعه در فضاي تحرک و تحريک اجتماعي قرار ميگيرد و در چنين شرايطي همه چيز بازگشت ميکند.
«فريدمن » به اين موضوع اشاره دارد که به هر ميزان فضاي ارتباطي، ماهيت آزادانه تري پيدا کند، زمينه براي درک دقيق تري از واقعيت هاي ارتباطي، مفاهيم سياسي و اطلاعات امنيتي به وجود ميآيد.
«بارکر» به اين موضوع اشاره دارد که واژه ها و مفاهيمي همانند کانال ١١، پارازيت ١٢، زوايد١٣ و بازخورد١٤ را ميتوان در زمره اصليترين مفاهيم مدل ارتباطي شانون براي تحليل فرايندهاي اجتماعي و سياسي دانست .
يادگيري در سياستگذاري ارتباطات يکي از اهداف اصلي سياست فرهنگي را ميتوان توليد و گسترش هنجارهايي دانست که در رفتار گروه هاي اجتماعي اثربخش خواهد بود.
کاربرد سياست فرهنگي در سياستگذاري ارتباطات از اين جهت اهميت دارد که مبتني بر کنترل قدرت و توانايي شهروندان و افراد جامعه براي مشارکت در زندگي سياسي است .