چکیده:
اقتصاد سیاسی پارادایمی قوی از مجموعه مطالعات بینرشتهای اقتصاد است که انواع عرصهها و موضوعات را تحلیل میکند. این یک مسئله اساسی است. درعینحال، یافتههای اقتصاد سیاسی ابزارهای کارسازی برای سیاستگذاری در اختیار مدیران ارشد قرار خواهند داد. در این مقاله با روش تحلیلی ـ توصیفی، روشهای ترکیبی، و کاربرد نظریههای اقتصادی و بینرشتهای اقتصاد سیاسی را تبیین، تحلیل، و ارزیابی میکنیم. کاربرد نتایج این اثر باتوجهبه ماهیت بینرشتهای اقتصاد سیاسی میتواند برای حل مسئلههای رشته اقتصاد بهطور خاص و رشتههای علوم انسانی و اجتماعی بهطور کلی کمککننده باشد. یافتههای این مقاله براساس آخرین پژوهشهای موجود درخصوص موضوع تا سال 2019 م برای تحلیل ابعاد گوناگون اقتصاد ایران و طراحی ساختار سیاستی باتوجهبه اصلاح نهادهای بالادستی بسیار کمککننده خواهند بود، زیرا مطالعات نشان میدهند که بسیاری از مشکلات اقتصاد ایران جنبه اقتصاد سیاسی دارند و فقط به موضوع اقتصادی مربوط نیستند.
خلاصه ماشینی:
کاربرد نتایج این اثر باتوجهبه ماهیت بینرشتهای اقتصاد سیاسی میتواند برای حل مسئلههای رشتۀ اقتصاد بهطور خاص و رشتههای علوم انسانی و اجتماعی بهطور کلی کمککننده باشد.
پس باوجود پذیرش ابعاد فنی، مهندسی، و ریاضی اقتصاد سیاسی این دانش را میتوان یک رشته از علوم اجتماعی و انسانی دانست که با فرایندهای اقتصادی و خطمشیهای سیاسی گره خورده است و تأثیرات آنها را در انواع نهادها بررسی میکند.
پیوندهای اخلاقی، فلسفی، سیاسی، و حقوقی علم اقتصاد آشکارتر از آن است که بتوان آن را تئوری محض و جداشده از امور سیاسی دانست (Sen 1991; Crespo 2013; Hasket 2017; Lange et al.
باوجودیکه دشوار است برای اقتصاد سیاسی عصر روشنگری دورۀ مشخصی را تعریف کرد، اما بیشتر دورۀ 1715 (مرگ لویی چهاردهم) تا 1789 م (انقلاب فرانسه) مطرح میشود.
ازاینرو، اقتصاد سیاسی لیبرالیسم نیز بر آزادی بیان و مذهب، آزادی اقتصادی، مکانیسم بازار، حقوق مدنی، نهادهای مردمسالار، دولت سکولار، همکاری بینالمللی، و مانند آن تأکید دارد.
باوجودیکه اقتصاد سیاسی کلاسیکها بر محور بازار و اقتصاد آزاد استوار است، نقش طبقات اجتماعی، رفاه، توزیع عادلانۀ رفاه، و مسائلی از این قبیل نیز در آن موردتأکید است.
مناسب است در این روند تکاملی به اقتصاد سیاسی مکتب تاریخی و مبانی فلسفی رمانتیکگرایی آن نیز اشارهای شود.
اول، اقتصاد سیاسی علمی بینرشتهای است که در آن نظریهها، الگوها، و سایر ابزارهای علم اقتصاد برای تحلیل امور مختلف بهکار گرفته میشوند.
این موضوع ازنظر اقتصاد سیاسی نوعی تعادل است.
ملاحظه میشود که اقتصاد سیاسی قرن بیستویکم دکترین جدیدی برای انسجام اجتماعی، همگرایی اقتصادی، و کارآمدی گفتمان سیاسی و فرهنگی است (کوتر و یولن 1389؛ Rodrik 2012: 34; Sowell 2019).