چکیده:
نویسنده ضمن برسی مبانی خوشدلی و شادخواری در شعر فارسی، سعدی را از جمله شاعرانی میداند که از خوشیهای روزگار سخن به میان آورده است. شاعر، جهان را خواستنی و دلخواه یافته و در هر لحظه آن خرّمی و نشاط را تجربه کرده است. اشعار وی که در برگیرندة مفاهیم خوشدلی است دارای نشانههایی در این باباند. اوزان موسیقی شعر او، شوخی و زیرکی او در اشعار، به کار بردن واژگان طربافزای همچون بهشت و فردوس، عود، شیرین و شهد، خوبرویان و پریرویان و... از این دست نشانهها هستند.
خلاصه ماشینی:
برای نمونه: دیر آمدی ای نگار سرمست* زودت ندهیم دامن از دست* (همان: 546) بوی گل و بانگ مرغ برخاست* هنگام نشاط و روز صحراست* (همان: 547) یا در وزنی دیگر: سلسلة موی دوست حلقة دام بلاست* هر که در این حلقه نیست غافل از این ماجراست* مایة پرهیزگار قوت صبر است و عقل* عقل گرفتار عشق، صبر زبون هواست* (همان: 549) شوخی و زیرکی سعدی در غزل از نشانههای شوخطبعی و سرزندگی اوست: معلمت همه شوخی و دلبری آموخت* جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت* غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم* که کید و سحر به ضحاک و سامری آموخت* (همان: 541) تعداد الفاظ روشن و واژگان تازهای که در غزل او هست و طراوت و سبزی و خرمی بدانها میبخشد، فراوان است.
و اما غزلی که پیشرو داریم: بهجهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست* عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست* بهغنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح* تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست* نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل* آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست* بهحلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست* به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست* زخم خونینم اگر به نشود به باشد* خنکآنزخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست* غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد* ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست* پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است* کهبراین در همه را پشت عبادت خم از اوست* سعدیا گر بکند سیل فنا خانۀ دل* دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست* (همان: 577) از جذابیتهای این غزل، نخست آن که گوینده و راوی آن، قهرمان آن نیز هست.