چکیده:
در این مقاله نویسنده به شرح بیتی از باب دوم بوستان میپردازد که واژة «چشمارو» در آن ضمن حکایتی از بخیلی توانگر آمده که در بند زر است و با پسرش که فرزندی شادخوار است، میزید. فرزند زر به خاک نهفتة پدر را بیرون میآورد و به باد میدهد و بر دیدة گریان پدر میخندد. نویسنده ضمن بررسی مفاهیم لغوی و اصطلاحی این واژه در فرهنگها و آثار شاعران، میکوشد تا معنای درستی از این بیت ارایه نماید.
خلاصه ماشینی:
داستان در اینجا پایان مییابد و سعدی موافق روش خویش به نتیجهگیری و پندگویی میپردازد و حاصل آنکه کسان و پیوستگان هر بخیلی در آرزوی مرگ اویند تا بتوانند گنج اندوختهاش را قسمت کنند و مشکل هم در اینجاست و این است عین اشعار: زر اندر کف مرد دنیاپرست* هنوز ای برادر به سنگ اندر است* چو در زندگانی بدی با عیال* گرت مرگ خواهند از ایشان منال* چو چشمارو آنگه خورند از تو سیر* که از بام پنجه گز افتی به زیر* بخیل توانگر به دینار و سیم* طلسمیست بالای گنجی مقیم* از آن سالها میبماند زرش* که گردد طلسمی چنین بر سرش* به سنگ اجل ناگهش بشکنند* به آسودگی گنج قسمت کنند* آنچه کتب لغت دربارة معنی چشمارو نوشتهاند، تقریبا یکسان است 2 و تمام آن معانی را میتوان در لغتنامة دهخدا یافت با این امتیاز که شواهد لغتنامه برای کشف معنی سودمند است بدین شرح: «چشمآرو ـ چشمارو، چیزی که به جهت دفع چشم زخم و چشم بد بسازند؛ اعم از آنکه برای آدمی یا حیوانات دیگر یا کشتزار و باغ و خانه و سرای و امثال آن باشد (برهان، جهانگیری، انجمنآرا، آنندراج، ناظمالاطباء)».
چیزی که جهت دفع چشم زخم از انسان یا حیوان یا خانه و باغ و جز اینها سازند: پس از تو کس نیابد خوشی و کام* چه روی تو چه چشماروی بر بام* (ویس و رامین) *** باش چشماروی او امروز تو* بعد از این فردا سپندش سوز تو* (عطار) *** هست خورشید رخت زیر نقاب* جملة ذرات چشماروی تو* (همان) *** تو هم ای خواجه چشمارویی امروز* چو چشماروی زیبارویی امروز 3 * (اسرارنامه عطار، 1386: 157) اگر مجموع معانی مذکور در کتب لغت را بررسی و خلاصه کنیم، دو معنی برای چشمارو به دست میآید: یکی از مقولة نوشتنی و کندنیها چون تعویذ و دیگر «چیز»ی که برای دفع چشم زخم میسازند، بیآنکه معلوم باشد که «چیز» چیست؟!