چکیده:
این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی و براساس دیدگاه اسطورهای میرچا الیاده، به نقد و تحلیل صفوۀالصفای ابنبزاز اردبیلی میپردازد. از دیدگاه الیاده، اسطوره مهمترین شکل تفکر جمعی، واقعی و مقدس است و به همین دلیل سرمشق و تکرارپذیر میشود. در اسطوره، قهرمان با تغییر و تبدیل تجربۀ حسی به تجربۀ دینی، به شرایط فراانسانی دست مییابد. دینیبودن این تجربه بدینمعناست که وجود فرد در دنیای روزمره متوقف، و با نیروهای ماورای طبیعی به جهانی نورانی وارد میشود. درنتیجه با بهرهگیری از تجربۀ دینی میتواند وقایع اسطورهای را تکرار کند. مطابق با الگوی اسطورهای الیاده، قداست اسطورهای شیخ صفی، قهرمان صفوۀالصفا، همانند کهنالگوی ایزدان و دیرینهالگوهاست. مصادیق و مؤلفههای زمان و مکان اساطیری میرچا الیاده نیز در صفوۀالصفا مشهود است؛ چنانکه شیخ صفی با بهرهگیری از تجربۀ دینی، بهنوعی وقایع اسطورهای را تکرار میکند و متناسب با مصداق انسان مذهبی، با ریاضتکشی از توان حسی به توان دینی دست مییابد و از این طریق به اشراق و بصیرت درونی نائل و دل او آمادۀ پذیرش حقایق میشود. در مرحلۀ رازآموزی و تشرف، آزمونهای سخت و مکانهای تنگ و محبوس برای یادگیری رموز عرفانی، بهنوعی تداعیکنندۀ عالم جنینی و تولد دوباره است. قهرمان با طی مراحل تشرف و رازآموزی، به تجلی مقدس دست مییابد و با صعود روحانی (عروج) به رؤیت فرشتگان نائل میشود. مصادیق متعددی از الگوها و تکرارهای اساطیری در تجربۀ عرفانی شیخ صفیالدین اردبیلی در صفوۀالصفا مشاهده میشود.
خلاصه ماشینی:
شیخ صفی در تفسیر این بیت به وضوح از تغییر توان حسی به توان دینی از طریق ریاضت سخن به میان آورده است که به معنای دست یافتن مرید از طریق ریاضت به بصیرت درونی و آمادگی دل برای پذیرفتن حقایق است : سرپوش چشم گر ز سر جان برافکنی فیض ازل نفـوذ کنـد در فضـای دل سرپوش چشم عبارت است از: غطایی که به بصیرت شخص فرود می آید و چون آن سـرپوش به واسطۀ ریاضت از بصیرت برداشته شود، هر علمی که در ازل حق تعالی مقرر کرده اسـت بـر او و فضای دل او نزول می کند و این زمانی صورت می گیـرد کـه انشـراح دل و تصـفیۀ درون صـورت گرفته باشد (ابن بزاز، ١٣٧٦: ٥٤٤).
از سـوی دیگـر، قرارگـرفتن آفتـاب روی قـاف همـان مرکزیت و قطب گرایی را تداعی می کند که در حکایتی دیگر، احاطۀ وجودی شیخ بر کل جهـان مشهود است : «پیره محمد معروف به کرد که او گفت : وهلۀ اولی که به حضرت شـیخ قـدس سـره رسیدم که دیگر نرسیده بودم ، چون نظر به شیخ کردم ، حالی بر من منکشف شد و پای های شیخ را قدس سره به تحت الثری دیدم و سر به علیین و دوش راست به کنار قاف و دوش چپ همچنان بـه کنار کوه قاف » (همان : ١٠٩٦).
همان طور که در اسـطوره ، قهرمـان از زنـدگی طبیعـی می میرد و با این عمل خود حیاتی مذهبی و روحـانی مـی یابـد و رجعـت مـی کنـد، شـیخ صـفی در روایت ابن بزاز با مریدی شیخ زاهد و پوشیدن خرقه از دست او، حیات دوباره و روحانی می یابد و آن گاه به دل و روحی که روحانی و مذهبی است بـه حیـات دنیـوی رجعـت مـی کنـد.