چکیده:
در فلسفة اسلامی از قاعدة عدم گنجانیده شدن شیء بزرگ در شیء کوچک (امتناع انطباع کبیر در صغیر) جهت اثبات غیرمادی بودن محل ثبت تصاویر جزئی بینایی و خیالی (صور مقداری) استفاده شده است. سپس از طریق اثبات غیرمادی بودن محل این صور، قوای ادراکی آنها و نیز فرایند ابصار و تخیل را غیرمادی دانستهاند. بدین ترتیب یکی از دلایل غیرمادی بودن عالم خیال (خیال متصل و منفصل) و نیز غیرمادی بودن نفس و قوای آن را عدم امکان انطباع صور خیالی بزرگ در محل مادی مغز دانستهاند. این مقاله با جمعآوری کاربردهای فلسفی این قاعده و استخراج مبانی مشترک آنها، به بررسی نظرات موافقان و مخالفان این کاربردها پرداخته و با توجه به فیزیولوژی جدید، نشان داده است که مواردی که قدما به آنها استناد کردهاند، از مصادیق انطباع کبیر در صغیر به شمار نمیآیند. بر این اساس کلیة استدلالهایی که در الهیات فلسفة اسلامی از طریق این قاعده مطرح شدهاند، صحیح نبوده و برای اثبات مدعیات ذکر شده نیازمند برهانهای دیگری هستیم.
خلاصه ماشینی:
لازم به ذکر است که اين مقاله در پي بررسي ماهيت ادراک حسي و خيالي و نظريات مطرح در مورد آن ها و يا نقد و بررسـي نظريات ابصـار در فلسـفۀ اسـلامي نيست ، بلکه تنها نشان ميدهد که بر اســاس فيزيولوژي جديد، کاربردهايي که در آن ها به اين قاعده اســتناد شــده اســت و بر اساس آن انطباع مادي صور جزئي در چشم و مغز را نپذيرفته اند، صحيح نبوده و اصولا از مصاديق اين قاعده به شمار نميآيند.
ابن سينا نيز که قائل به نظريۀ انطباع بوده است (١٣٦٤: ٣٢٢؛ ١٣٨٣: ٩٠-٩١) اجزاء چشم را در طبيعيات شفا تشريح کرده و کارکرد هر قسمت را توضيح داده است (٣/١٤٠٤: ٢٥٥-٢٦٠) در مقابل ، مخالفان نظريۀ انطباع گفته اند که : «اين صحبت برهاني نيست زيرا که ميتواند بود که براي خلقت عين بر اين طبقات و رطوبات فوايد ديگر بوده باشد سواي انطباع » (اردکاني، ١٣٧٥: ٤٤١ و نيز: ملاصدرا، ٨/١٩٨١: ١٨٦).
پس از فخررازي و شيخ اشراق ، شارحان حکمۀ الاشراق و کساني که از ايشان تبعيت کرده اند، براي اثبات غيرمادي بودن فرايندهاي ادراک بصري و خيالي، قاعدة عدم انطباع کبير در صغير استناد نموده اند (به عنوان نمونه نک : هروي، ١٣٦٣: ١٤٠؛ قطب شيرازي، ١٣٨٣: ٤٥٠؛ شهرزوري، ٢/١٣٨٣: ٨٨؛ ١٣٧٢: ٢٦٦؛ ملاصدرا، ١/١٩٨١: ٣٠١ و ٤/١٩٨١: ١٣٤؛ ١٣٨٧: ٢٤٢).