چکیده:
در بحث از علم اسلامی، اگر طبق نظری مشهور، اخذ گزارههای بنیادی علم از منابع اسلامی را ملاک اسلامی بودن آن علم بدانیم، میزان تعارض نداشتن گزارههای بنیادی آن علم با اندیشه اسلامی نیز ملاک میزان همدلی آن علم با دین اسلام خواهد بود. به دلایل معرفتشناختی، آزمودن امکان وجود یک علم جامعهشناسی همدلانهتر با دین، بسی سادهتر و راهگشاتر از تاسیس یک علم جدید محل وفاق، با کارایی لازم است. در این مقاله، برای بررسی چیستی گزارههای بنیانی و پیشفرضهای عمومی در علم جامعهشناسی، مباحث مهم فلسفی و روشی مربوط به جامعهشناسی در منابع کاویده میشود، و گزارههای بنیانی و عمومی کشف یا استنباط میگردد، و برای بررسی سازگاری یا ناسازگاری پیشفرضهای بهدستآمده با دین اسلام، به مقتضای نوع نگاه و هدف مقاله، ملاک اندیشه و جهانبینی اسلامی، برداشت مشهور و رایج بین متخصصان دینشناس است. بررسی حاضر نشان میدهد که پیشفرضهای غالبا معرفتشناختی و روششناختی عمومی در جامعهشناسی معاصر با اندیشه رایج اسلامی منافات ندارد، به این معنا که در محدوده و حیطه خود که قلمرو تجربه است با اندیشه اسلامی در این قلمرو، ناسازگار نیست، و راجع به قلمرو فراتجربی نیز ساکت است. جامعهشناسی (نه نظریه یا نظریههای خاص در آن) را از این لحاظ، و به این معنا، میتوان با دین اسلام همدل دانست. اکنون، دو راه نسبتا سادهتر پیش روست: راه اول، پایهریزی عملی جامعهشناسی اسلامی با الهام گرفتن از گزارههای بنیانی و عمومی استخراجشده، و استنباط محتواهای همارز از منابع اسلامی به عنوان گزارههای بنیانی و عمومی جایگزین؛ اگر علم اسلامی را ممکن میدانیم؛ راه دوم، پرداختن نظریههایی با پیشفرضهای قریب اسلامی، با تکیه بر همین مبانی استخراجشده جامعهشناسی معاصر.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله، برای بررسی چیستی گزارههای بنیانی و پیشفرضهای عمومی در علم جامعهشناسی، مباحث مهم فلسفی و روشی مربوط به جامعهشناسی در منابع کاویده میشود، و گزارههای بنیانی و عمومی کشف یا استنباط میگردد، و برای بررسی سازگاری یا ناسازگاری پیشفرضهای بهدستآمده با دین اسلام، به مقتضای نوع نگاه و هدف مقاله، ملاک اندیشه و جهانبینی اسلامی، برداشت مشهور و رایج بین متخصصان دینشناس است.
در بین کسانی که بدینترتیب برای شناخت حاصل از منابع دینی، شأن و کارکرد متفاوتی با شناخت حاصل از علوم تجربی قائلاند، یکی از مشهورترین اظهارات نظری درباره ماهیت علم اسلامی، که برای تحقق مثلاً جامعهشناسی تجربی و اسلامی مناسبتر به نظر میرسد، این است که علم تجربی باید مبادی خود، یعنی پیشفرضهای متافیزیکی یا غیرمتافیزیکی لازم برای تولید علم را از منابع و جهانبینی اسلامی اخذ کند تا اسلامی باشد.
ولی تعدد منابع شناخت در جهانبینی اسلامی نشانی از ناسازگاری با معرفتشناسی علم تجربی نیست؛ زیرا اولاً در میان خود عالمان تجربی، انحصار منبع شناخت در تجربه حسی محل تردید قرار گرفته، بلکه چیستی منبع یا مأخذ شناخت به مسئلهای کماهمیت و اغماضپذیر در علم تبدیل شده است (گزارههای 1 و 6)؛ ثانیاً اگرچه امروزه فرایند ابداع دانش و مقام گردآوری، خارج از حیطه کار علمی محسوب نمیشود، ولی در بین ملاکهای محل توجه در این مقام، ملاکی برای نوع و ماهیت منبع دانش وجود ندارد (بنتون و کرایب، 1386، ص83-77).