چکیده:
|هر نظریهای درباره عدالت» بر بنیانهای نظری استوار است که یکی از مهمترین
آنهابنبان هستیشتاختی است. در این پووهش تالاش شدمتا پئیان هستیشتاختی
عدالت در اسلام و لیبرالیسم با استفاده از روش تفسیری و تطبیقی روشن گردد.
در این راستا آرای دو تن از متفکران برجسته معاصرء آیتالله جوادی آملی و
جان رالز بررسی و مقایسه شده و نشان داده شده که رالز به لحاظ هستیشناختی
فردگرا و انسانمحور است و در مقابلء آیتالله جوادی آملی دارای هستیشناسی
سهطلعی است و بر ترابط انسان با خداوند و بقیه هستی تاکید دارد. این امر
دلالتهای مهمی در تنظیم نظریه عدالت آنها دارد.
خلاصه ماشینی:
براي مثال اين نقد جان رالز که نفع گرايي تمايز ميان اشخاص را در نظر نميگيرد، نقدي هستيشناختي است ؛ چراکه نفع گرايان معتقدند مجموع افراد يک جامعه ، هستي مستقلي دارد (گرافشتاين ، ۱۹۸۵، ص ۱۱۶).
او به دقت تلاش ميکند تا بحث را در لايه هاي سط حي، يا آنچه خود حوزه سياست ميداند، نگاه دارد؛ اما مفروض ما در اين پژوهش آن است که نظريه پردازي در حوزه سياست و ديگر حوزه هاي علوم انساني و حتي علوم طبيعي، بدون تکيه بر مباني نظري همچون هستيشناسي يا معرفت شناسي و انسان شناسي امکان پذير نيست .
به گفته وي اگر دليل احتياج جهان به خداوند را -طبق نظر کساني که قائل به حرکت جوهري نيستند- حدوث آن بدانيم ، بر فرض حدوث ماده و ازلي نبودن آن ، وقتي که حادث شد، از کتم عدم بيرون آمده است و ديگر نيازي به مبدأ فاعلي ندارد؛ زيرا ديگر حدوثي نيست تا سبب احتياج آن حادث به مبدأ هستي گردد؛ ولي در برهان حرکت جوهري همه موجودهاي مادي هر لحظه تازه اند و هر آن نوظهورند و هرگز بقايي ندارند تا بين بقا و حدوث آنها تفاوتي باشد و در نتيجه احتياج براي وجودهاي مادي عين ذات آنهاست ؛ همان طور که بينياري عين وجود خداوند است (جوادي آملي، ۱۳۸۳الف ، ص ۵۹۰-۵۹۱).
۱ چنان که بيان شد، محدوديت هستيشناختي رالز موجب ميشد که رابط ه انسان با طبيعت و ديگر موجودات از نظريه عدالت وي خارج شود؛ حال آنکه طبق نظر جوادي آملي نه تنها انسان ، بلکه هر موجودي به ميزان حيط ه وجودي خود داراي حق است و انسان مکلف به رعايت حقوق همه آنهاست ؛ لذا حقوق در اسلام مختص انسان نيست و بخشي از آنها مربوط به حقوق حيوانات است (جوادي آملي، ۱۳۸۴الف ، ص ۲۸۱).