چکیده:
ﻫﺪف از اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﺑﺮرﺳﯽ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺮوﻧﺪی ﺳﺎﮐﻨﺎن ﺑﺎﻓﺖ ﺣﺎﺷﯿﻪای ﺷﻬﺮ ﮐﺮﻣﺎﻧﺸﺎه ﻣﺤﻠﻪ ﺟﻌﻔﺮآﺑﺎد اﺳﺖ. روش ﺗﺤﻘﯿﻖ در اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ از ﻧﻮع ﭘﯿﻤﺎﯾﺸﯽ ﺑﻮده و از اﺑﺰار ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ ﺑﺮای ﮔﺮدآوری اﻃﻼﻋﺎت اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺟﺎﻣﻌﻪ آﻣﺎری ﭘﮋوﻫﺶ ﺷﺎﻣﻞ ﺳﺎﮐﻨﺎن ﺑﺎﻓﺖ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺷﻬﺮﮐﺮﻣﺎﻧﺸﺎه ﻣﺤﻠﻪ ﺟﻌﻔﺮآﺑﺎد ﺑﻮده و ﻧﻤﻮﻧﻪ آﻣﺎری اﯾﻦ ﺗﺤﻘﯿﻖ 150 ﻧﻔﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ روش ﻧﻤﻮﻧﻪﮔﯿﺮی ﺗﺼﺎدﻓﯽ اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪهاﻧﺪ. ﭼﺎرﭼﻮب ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ را ﻧﻈﺮﯾﻪﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺷﻬﺮوﻧﺪی و ﺣﺎﺷﯿﻪﻧﺸﯿﻨﯽ ﺷﮑﻞ داده اﺳﺖ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ در اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ارﺗﺒﺎط ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎی ﭘﺎﯾﺪاری ﻣﺸﺎرﮐﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، آﻣﻮزش، ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖﭘﺬﯾﺮی، ﻫﻮﯾﺖاﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎی زﻣﯿﻨﻪای (ﺟﻨﺲ، وﺿﻌﯿﺖ ﺗﺎﻫﻞ، ﺷﻐﻞ، ﺗﺤﺼﯿﻼت،ﻣﺪت اﻗﺎﻣﺖ،ﻋﻠﺖ ﻣﻬﺎﺟﺮت)ﺑﺎ ﻣﺘﻐﯿﺮ واﺑﺴﺘﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺮوﻧﺪی ﺳﺎﮐﻨﺎن ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﻧﺮم اﻓﺰار Spss ﻣﻮرد آزﻣﻮن ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺑﻪ دﺳﺖ آﻣﺪه از آزﻣﻮن ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎی زﻣﯿﻨﻪای ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﻣﺘﻐﯿﺮات ﻣﻬﺎﺟﺮت و ﻧﻮع ﺷﻐﻞ و ﻣﺤﯿﻂ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺮوﻧﺪی ﺳﺎﮐﻨﺎن ﺑﺎﻓﺖ ﺣﺎﺷﯿﻪ راﺑﻄﻪ وﺟﻮد دارد. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺑﻪ دﺳﺖ آﻣﺪه از آزﻣﻮن t ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎی ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺑﺎ ﻣﺘﻐﯿﺮ واﺑﺴﺘﻪ ﻧﺸﺎن از ﻣﻌﻨﺎدار ﺑﻮدن ارﺗﺒﺎط ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎی ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺑﺎ ﻣﺘﻐﯿﺮ واﺑﺴﺘﻪ ﭘﮋوﻫﺶ ﺑﻮد. ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺑﻪ دﺳﺖ آﻣﺪه از ﻣﺪلﺳﺎزی ﻣﻌﺎدﻟﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎری ﭘﮋوﻫﺶ ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻐﯿﺮ ﻣﺸﺎرﮐﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﺎ ﺿﺮﯾﺐ ﺗﺄﺛﯿﺮ. . . درﺻﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺗﺄﺛﯿﺮ را ﺑﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺮوﻧﺪی اﻓﺮاد ﺑﺎﻓﺖ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﮐﺮﻣﺎﻧﺸﺎه ﻣﺤﻠﻪ ﺟﻌﻔﺮآﺑﺎد دارد اﺳﺖ.
خلاصه ماشینی:
پیشینه تحقیق به طور کلی در رابطه با حاشیهنشینی و فرهنگ شهروندی مطالعات زیادی صورت گرفته چه در سطح جهان و چه در سطح ایران و چه در سطح شهرستان؛ که نتایج برخی از این مطالعات به شرح زیر میباشد: متقیان شویعی، حمید (1385)، بررسی پدیده حاشیهنشینی در اهواز محله ملاشیه در این کار با بررسی دقیق اطلاعات گردآوری شده و آمار جامعه و مشاهدات عینی بیانگر این واقعیت است که این محله هسته روستایی داشته و مهاجر پذیر بودن این محله تحت تأثیر جنگتحمیلی و گروههای فرودست رانده شده شهری به تکوین این محله حاشیه نشین پرداخته است و همچنین در این پروژه بیان شده است: واقعیت این است که حاشیهنشینی برخاسته از عملکرد کلان اقتصادی و جنگ است.
بدیهی است که با توجه به بار منفی (حاشیهنشینی) در اذهان مردم، این اصطلاح به همه افرادی که در پیرامون مراکز جمعیتی ساکن میشوند، اطلاق نمیشود، بلکه بیشتر مهاجران تهی دست و اقشار کم درآمدی را در برمیگیرد که به دلایل گوناگون و مهمتر از همه توان مالی، محدود امکان سکونت در داخل مرکز جمعیتی را نمییابند و یا پس از مدتی سکونت در داخل شهرها مجبور به عزیمت به نقاط پیرامون میشوند، در این حالت بخشی از آنها به حومهنشینان میپیوندند بخشی دیگر که جایگاهی در شهر و روستای اطراف پیدا نمیکنند، بنابراین ایجاد سکونتگاههای خود رو بر زمینهای خالی پرداخته یا زمینهای کمبهای پیرامون برخی از روستاهای محروم روی میآورند و پناهگاهها در مواردی بسیار پست ونامتعارف بوده و با عناوینی چون زاغه، آلونک وحلبی آباد نامگذاری میشوند و ساکنان آنها فراریان از قا نون، فقرا، را ندهشدگان از اجتماع و مهاجران بی خانمان میباشند، که دارای فرهنگ خاصی بوده و با بیاعتنایی به مرگ، اعتقاد به سرنوشت، نگرانی به آینده و علاقمند به خشونت، بعضی از نویسندگان شکوهی، 1356، این ویژگیها را از فرد به منطقه نیز تصدی داده و ویژگیهای فردی را به ویژگیهای زیستمحیطی تبدیل میکنند.