چکیده:
در این پژوهش با استناد به دادههای تاریخی موجود درباره ظهور و تکوین علوم انسانی، در پی واکاوی این رویکرد فکری بودیم که نیروهای مختلف اجتماعی در کنار همدیگر (بهصورت هماهنگ یا متضاد) قرار گرفته و اخذ علوم موجود بهویژه علوم انسانی را امکانپذیر کردهاند. روش ﺗﺤﻘﯿﻖ تحلیل تاریخی و شیوه گردآوری دادهها اسنادی ﺑﻮد. تلاش شد تا ﺑﻪﺻﻮرت روﺷﻤﻨﺪ و ﻣﻨﺴﺠﻢ درباره زمینهها و شرایط تاریخی، که بهصورت قیدها و بلاقیدهای سیاسی، فرهنگی و علمی در فرایند تکوین علوم انسانی موثرند، بحث و مداقه شود. نتایج نشان داد که علوم انسانی از نظر گفتمانی از دل شکستها، نابرابریها و انشقاقها ظهور کرد (1175-1210 ه. ش). دو رخداد همزمانی و ناهمسانی در جریان بیماری وبا، شکست از روسیه و ورود نیروهای فرانسه و انگلستان به ایران زمینه اخذ علوم انسانی بودند. با اخذ گفتمان علوم انسانی میدان منازعه گفتمانها در ایران فراهم شد و از دل این منازعه، گفتمان علوم انسانی پروبلماتیزه شد (1320-1332 ه. ش). همچنین نشان داده شد که برخلاف گفتمان علوم انسانی که همواره در عرصه تنازع و تخاصم قدرت یافته، نهادهای علوم انسانی در دوران امنیت و اقتدار حاکمیت اخذ شده است. تثبیت علوم انسانی در نتیجه دو دوره متفاوت از نظر امنیت (نهادهای علوم انسانی) و تنازع (گفتمانی شدن علوم انسانی) بوده است.
خلاصه ماشینی:
لذا، دانش تجربي و فلسفه بر محور دين و خداشناسي بود و اين شکل از دانش (در معناي Knowledge) به هر نوع آگاهي و دانستن در برابر ندانستن تلقي مي شد (١٩٩٢ ,Soroush)؛ دانش انساني نيز بر آن اساس فهم مي شد، اما دانشي جايگزين يا تکميلي در قرن ١٧ و ١٨ به نام علم ٥ شکل گرفت که بر مبناي تجربه ، حواس انسان ، آزمايش و خطا استوار شد، اما اين تجربه و حواس براي شناخت قدرت خداوند و دانش خداشناسي نبود، بلکه براي تغيير و تسلط بر طبيعيت و بر محوريت انسان ايجاد شد٦ ,Engels) (٢٥٢ :٢٠٠٢ ,Kant ;٢٠٠١:٨٣ ,Plekhanov &Marx .
ش. ) برخي مانع ورود نوعي از علوم تجربي به ايران شده اند، ولي اينکه چرا در دورة خاصي (قاجار) قادر به اين کار نبوده اند، در اين رويکرد بدون پاسخ مي ماند؛ به عبارتي ، در اين رويکرد نمي توان به اين پرسش پاسخ گفت که چرا برخي در دوره اي از تاريخ ايران قادر به جلوگيري از ورود علوم تجربي به کشور بوده اند، ولي در دورة جديد نتوانستند از ورود آن جلوگيري کنند و علوم انساني اخذ شد؟ گروهي ديگر همچون پارسانيا و عبدالکريمي (٢٠١١ ,Abdolkarimi &Parsaniya )، فراستخواه (b ٢٠١٨ ,Farasatkhah) و فاضلي (٢٠١٥ ,Fazeli) معتقدند که علوم انساني بر حسب زمينه ، نياز، ضرورت و اقتضاي زمان در ايران به وجود آمده است و اين گروه در مقابل گروه اول قرار گرفتند؛ اما غالب تحليل هاي موجود در اين رويکرد داراي اين اشکال است که اخذ علوم انساني در ايران را به معدود سوژه اعظم از جمله عباس ميرزا، اميرکبير و ...