چکیده:
روایت ذهنی یکی از شیوههای رایج روایت در داستان مدرنیستی است که نویسنده آن، شخصیّت را در کانون داستان قرار
میدهد و تمام داستان راء به مثابة عرضه گاه مستقیم جریان ذهن و اندیشة شخصیّت -در مرحلة پیش از گفتارء یا در مرحلة گفتار
-مینویسد. چنین رویکردی به روایت، طبیعتا، نظام زیباییشناختی و معرفتشناختی نوینی را ایجاب میکند و نویسندة روایت
ذهنی برای دست پابی به آن نظام همزمان» پنج موه «زمان») «مکان) «پیرنگ) «شخصیّتپردازی» و «صدای راوی» را در ساخت
و پرداختی مدرنیستی و ذهنی عرضه میکند. کیفیّت پردازش این مولّفهها علاوه بر آنکه سازندة صورت و ساختار اثر است»
آشکا رکننده مبانی معرفتی نویسندة آن نیز هست؛ چراکه هدف غایی در روایت ذهنی» عرضة دغدغههای ذهنی شخصیّت
مسئلهدار و نمایش شناختی و ادراکی او است.هدایت که در سه قطره حون (۱۳۱۱) و بوف کور (۱۳۱۵) خود را به
عنوان پایه گذار مدرنیسم ادبی در داستان ایرانی شناسانده بود» بعدها در داستان کوتاه «فردا» (۱۳۲۵) آگاهانه کوشید روایتی ذهنی
خلت کند و پایه گذار این شیوه در داستان فارسی هم باشد. او برای نخستین بار در داستان فارسی، تک گویی درونی دو شخصیّت
داستان (مهدی و غلام) رادر کنارهم قرار میدهد و در زمانی ذهنی» به طور مستقیم جریان ذهن و اندیشة آن دو را عرضه
میکند. در مقالة حاضرء بر پایه چارچوب نظری فوق» به تحلیل روایت ذهنی در داستان کوتاه «فردا» پرداختهایم و کوشیدهایم با
نگاهی انتقادی» ضعف و قوّت روایت ذهنی این اثر را در دو حوزة صورت و محتوانشان دهیم تا میزان توفیق هدایت در این
شیوة روایت معلوم شود.
خلاصه ماشینی:
آسيب شناسي «روايت ذهني» در نخستين نمونۀ «تک گويي دروني » داستان فارسي: داستان کوتاه «فردا» از صادق هدايت 2 فواد مولودي استاديار پژوهشکدة تحقيق و توسعۀ علوم انساني (سمت ) چکيده روايت ذهني يکي از شيوه هاي رايج روايت در داستان مدرنيستي است که نويسندة آن ، شخصيت را در کانون داستان قرار ميدهد و تمام داستان را، به مثابۀ عرضه گاه مستقيم جريان ذهن و انديشۀ شخصيت - در مرحلۀ پيش از گفتار، يا در مرحلۀ گفتار -مينويسد.
منابعي کـه در آن هـا بـه اصـطلاح «روايـت ذهني» اشاره شده است : بر اساس تحقيقات مؤلف ، در ميان پژوهش هاي مربوط بـه حـوزة ادبيـات داسـتاني ايران شهريار مندنيپور (١٣٨٠)، ميرعابديني (١٣٨٦) و بهارلو (١٣٨٧) اصطلاح «روايت ذهني» را به صورتي پراکنده به کار برده اند؛ البته بدون چارچوبي نظري و فقط به عنوان اصـطلاحي کـاربردي؛ امـا در پـژوهش حاضر - چنانکه خواهيم ديد - اين اصطلاح تعريف ، مؤلفه ها و ابعادي ويژه خواهد داشت .
چوبک يک سال پـيش از داسـتان فردا، توانسته بود در داستان کوتاه «بعدازظهر آخر پاييز»، در بخش مربـوط بـه گفتمـان مسـتقيم شخصـيت اصلي، نخستين نمونۀ روايت ذهني را - هرچند پر از نقص و کاستي - خلق کنـد و خواننـده را مسـتقيما در جريان ذهن يک شخصيت داستان قرار دهد؛ اما هدايت ، براي نخستين بار در داستان فارسي، در «فردا» قدمي فراتر مينهد و کل داستان را در قالب تک گويي دروني دو شخصيت مينگارد و آگاهانه ميکوشد انگارة عرضۀ مستقيم محتويات ذهن شخصيت را بپروراند و خود از صحنۀ داستان خارج شود.