خلاصه ماشینی:
"این تکه از مراحل چندگانهء پخت نان را چطور شروع کرده بود؟یا چطور یکی دو حرفهء ناچیز را مشغول شد تا سرانجام در نانوایی پا قرص کرد و ماند؟نیرویی که او را از مدرسه تارانده بود و با خود تا به دو سه میدان چرخانده بود،حکم کرده بود که در معرض هرم طاقتفرسای گدازههایی که از تنور میآکند و چهرهاش را میگداخت،یک لنگه پا بایستد و دم بر نیاورد.
یک نوع قمار هم بیشتر بلد نبود-اشتعلک-که معلوم نمیشد این نام عصارهء کدام چرخهء بیقرار بازی بود.
حرفی داشت که باید به کسی میگفت،هیچکس اما گوش با او نداشت.
چشمی به این دهانه،چشمی به آن دهانه،از خود کنده میشد-ماری که پوست بیاندازد-بیاینکه خود بداند، واقعه بر او عارض شده بود.
دکتر بیخیال،انگار که زهر این حضور را بشکند،زیرسیگاری را با خود آورده بود."