چکیده:
هانری کربن، مفسر غربی فلسفة اشراق سهروردی است. اندیشة او در تفسیر این فلسفه مبتنی بر تاویل، پدیدارشناسی، نظریة فراتاریخ و فلسفة تطبیقی است. نوشتار حاضر نخستین نوشتاری است که به این موضوع پرداخته و هدف آن بررسی انتقادی اندیشههای کربن دربارة تطبیق فلسفة سهروردی با فلسفة افلاطون، ارسطو و نوافلاطونیان است. این مقاله به نوآوریهای سهروردی پرداخته است تا بدینوسیله وجه تمایز اندیشة او از آن فیلسوفان بیان گردد. در نتیجهگیری نیز پس از جمعبندی مطالب، نقدی کلی به روششناسی کربن و کاستیهای آن مطرح شده است. فلسفه تطبیقی ـ که گاه فلسفه بینافرهنگی نیز نامیده میشودـ رشتهیی از مطالعات فلسفی است که در خلال آن فیلسوفان با نظر به مبانی اندیشة فلاسفه از جریانهای فرهنگی، زبانی و فلسفی متفاوت، به مسائل فلسفی میپردازند و اختلاف و اشتراک آراء آنان را مطالعه میکنند. بعقیده کربن، فلسفة تطبیقی راهگشای درک صحیح تفکر در تاریخ فلسفه است و او بر این مبنا فلسفه اشراق را با افلاطون و ارسطو تطبیق داده است. بنظر وی این فلسفه برگرفته از دیدگاههای افلاطون است. این وجه نظر مسبوق به اصالت فلسفه در یونان نزد اوست. کربن سهروردی را افلاطون جهان اسلام دانسته است. دیدگاه کربن نوآوریهای سهروردی و تفاوت اندیشه او با افلاطون و نیز انتقاد وی به ارسطو را نادیده میگیرد.
خلاصه ماشینی:
کربن به اشتباه گمان کرده کوشش سهروردی ناظر به ثنویت فلسفی است زیرا گفته است: «هدف سهروردی طرح فلسفه نور و ظلمت و بازگرداندن مغان یونانیمآب به ایران پیش از اسلام است» (Corbin, 1971, 2, p.
این غلبه، ساختار فلسفه اشراق را از میان نبرد زیرا توجه او به افلاطون، ناظر به فلسفه وی بود و طرح عالم مثال یا صور معلقه که بگفته وی با مثل افلاطونی متفاوت است(سهروردی، 1380: 2/ 230)، متضمن طرحی نو در فلسفه اسلامی است.
همچنین در بررسی شیعه، حکمت نبوی را منبع اندیشه فلسفی دانسته و معتقد است این زمینه موجب درک بهتر فلسفه افلاطون در شیعه شده زیرا گفته است: «حکمت نبوی، شیعه را به دریافت پیامبرشناسانه فلسفه افلاطونی فرا خوانده است» (Idem, 1993, p.
سهروردی نظریه مثل را به عالم مثال برد و قصد نداشت با رهیافت دینی به آن، فرشتهشناسی را بیان کند اما کربن نقل کرده است: «سهروردی تفسیر فرشتهشناسانه مثل افلاطونی و تأویل آن را ارجمندترین بخش حکمت پارسیان باستان دانسته است» (Idem, 1971, 2, p.
وی با استناد به طباع تام، حضور خود را در سنت تفکر شهودی اعلام کرد اما کربن وی را متأثر از آموزههای هرمس، افلاطون، زرتشت و اندیشه نوافلاطونیان دانسته و میگوید: «التفات سهروردی به طباع تام مبین تأثر از معارف هرمسی، نوافلاطونی و زرتشتی است» (Corbin, 1971, 2, p.
نگرش مشرقی به خورنه، دینمدار است اما سهروردی تفسیر فلسفی از آن عنوان نمود و کربن بدون این ملاحظات و با طرح آموزههای هرمس، افلاطون، زرتشت و نوافلاطونیان تلاش کرد تا فلسفه اشراق را تفسیری جدید از آن آموزهها بداند.