چکیده:
مقولات کانتی باید بالضروره در ارتباط با متعلق دریافتی باشند. اما به دلیل خودانگیخته بودن قوه فهم از یکسو و پذیرنده بودن قوه حس از سوی دیگر، باید یک امر مشترکی ارتباط بین این دو قوه آگاهی را ممکن گرداند. هایدگر بیان می دارد که «زمان» همان امر مشترکی است که موجب اتحاد و «تالیف» این دو قوه می شود. بنابراین، به وسیله عمل شماتیزم ما به این نتیجه می رسیم که تفکر یا آگاهی از شهود گرفته تا عقل/فهم سراسر زمانی است. بدین ترتیب، با توجه به چنین تفسیری، زمان نه تنها صورت حساسیت بلکه صورت «خود» اندریافت نیز می باشد. بنابراین، هایدگر، وی مرز میان شاکله و مقوله را بر می دارد و «من» کانتی به همراه مقولاتش را صورت قاعده مند زمان می داند. در نتیجه، از رهگذر شماتیزم، این زمان است که به دلیل فراهم کردن وحدت آگاهی، ابژکتیویته ابژه را فراهم و احکام تالیفی پیشینی را ممکن می گرداند. زمان همان مرزاندیشیدنی، شناخت و خارج شناخت است، یعنی مرز توهم و ابژکتیویتی است. این چنین است که زمان به عنوان تعین استعلایی، افق مواجهه ما با موجودات را تعیین می کند.
خلاصه ماشینی:
اما مسئلۀ مهم در این میان آن است که این عمل «در ارتباط بودن» این دو قوۀ بهظاهر متباین (فاهمۀ خودانگیخته و مقدم بر تجربه و حسِ پذیرنده و تجربی) چگونه توجیهپذیر است؟ بهعبارتدیگر، چگونه میتوان قوۀ تفکر را بههمراه مقولاتش که پیشینی و مقدم بر تجربهاند به کثرات دریافتی که علیالظاهر خارج از قوۀ فکرند مرتبط دانست تا در مرحلۀ بعد بحث از تألیف این کثرات بهوسیلۀ سوژۀ متفکر بهمیان آید؟ باوجوداین، چگونه تفکرِ خودانگیخته و مقدم بر تجربه از اعتبار ابژکتیو و عینی برخوردار است؟ و ازهمهمهمتر، ازآنجاکه مقولات ماتقدم از تجربهاند، چهطور یا چگونه تأمینکنندۀ بنیاد تجربهاند؟ باتوجهبه اینکه در اندیشۀ کانت شهود شیء فینفسه نیست، بنابراین، اگر نتوان به این پرسشها پاسخ درخوری داد، کانت بهجهت حل مسئلۀ مفارقت تفکر و شهود برای رسیدن به وجودِ موجودات در وحدت «آگاهی» و یا بهبیان ایجابی بهجهت تبیینِ «تألیف» و «اتحاد» آن دو بهمنظور «تحقق تجربۀ» ممکن ناکام مانده است و باید برای این مسئله چارهای بیندیشد.
چنانکه خود کانت در تألیف دریافت اظهار میدارد که کثرات شهود باید با نوعی از وحدت در تصویر زمان محض آورده شوند (A 120)، اما بهتفسیر هایدگر این ترکیب دادههای حسی در وحدت زمان بهوسیلۀ قوۀ خیال صورت میگیرد، چنانکه خود کانت در فقرۀ A 120 این امر را تأیید میکند: «قوۀ فعالی برای تألیف این کثرات در ما وجود دارد که تخیل نامیده میشود و عمل تخیل که بیواسطه بر ادراکات اعمال میشود ”دریافت“ خوانده میشود» (ibid.