چکیده:
یکی از پایههای تفکر فردوسی و از پرکاربردترین کلمات و مفاهیم در شاهنامه، داد است؛ چنانکه برخی شاهنامه را «حماسۀ داد» نامیدهاند. داد از دید فردوسی بهگونهای کلی در طبیعت و زندگی جریان دارد تا آنجا که او مرگ را که پیچیدهترین و رمزآلودترین مسئلۀ هستی است، از داد روزگار میداند. فردوسی بین داد با شادی، آرامش، امنیت و آبادی و بیداد با ناخشنودی، ناآرامی و ویرانی رابطهای اساسی میبیند. با وجود آنکه او داد را وظیفۀ همه میداند، در این کتاب پیوند بسیار برجستهای میان داد و شاهی وجود دارد؛ چنانکه دادگری برجستهترین خصوصیت اغلب شاهان شاهنامه و مانیفیست همۀ آنان هنگام بر تخت نشستن است. این مقاله به ارتباط داد با حکومتگران شاهنامه به شیوۀ توصیفی و تحلیلی میپردازد. از نتایج این پژوهش آن است که معیار داد و بیداد در شاهنامه در دورههای مختلف متفاوت است؛ برای مثال گاه داد با ملاک دین سنجیده میشود، ولی عموماً در دورههای مختلف، معیار داد خود شاهان هستند چه بهلحاظ روانشناسی، همه خود را بر حق میدانند. داد در شاهنامه (بهویژه با معیارهای امروز و بهخصوص در بخش اسطورهای شاهنامه) گاه مفهومی پر از پارادوکس و مطلب بسیار چالشبرانگیزی است.
خلاصه ماشینی:
داد در شاهنامه نيز مانند متون ادبي ديگر، اغلب در معناي حق بـه کـار رفتـه و نقطـۀ مقابل آن بيداد است : اگــر داد فرمــان دهــي گــر ســتم بــراي تــو بايــد زدن گــام و دم (فردوسي، ١٣٨٧: ج ١، ١٩٠) جهــاني پــر از داد شــد يکســره همــي روي برتافــت گــرگ از بــره (همان : ٢٣٤) البته داد در شاهنامه ، مفهومي حقوقي و خاص قضاوت نيست ؛ براي مثال وقتي مـرگ داد دانسته ميشود با داد در صورتي کليتـر روبـه رويـيم و داد بـا مفهـوم قـانون برابـري ميکند: بدو گفت هومان که داد است مـرگ سري زير تـاج و سـري زيـر تـرگ (همان : ٤٩٦) و در جايي که بدعهدي، بيداد تلقي ميشود، داد از اصول اخلاقي است : تو پيمان کـه کـردي بـه کـژي مبـر نبايـــد کـــه خوانمـــت بيـــدادگر (همان : ج ٢، ١٣٢١) معاني ديگر داد در شاهنامه عبارت اند از: بهره و قسمت ، آن گونه که زال گفته : کســي کــو ز مــادر گنهکــار زاد مــن آنــم ســزد گــر بنــالم ز داد (همان : ج ١، ٩٢) خوبي و درستي؛ فردوسي در آموزش رستم به سياوش ميگويد: ز داد و ز بيــداد و تخــت و کــلاه ســخن گفــتن رزم و رانــدن ســپاه هنرهــا بيــاموختش ســر بــه ســر بسي رنـج برداشـت و آمـد بـه بـر (همان : ٢٩٠) ٤ / پژوهشنامه ادبيات تعليمي، شمارة چهل ودوم ، تابستان ١٣٩٨ قسمت ، تقدير ز خورشــيد تابنــده تــا تيــره خــاک گــذر نيســت از داد يــزدان پــاک (همان : ج ١، ٣٦٦) راستي ســخن گويــد و گفــت تــو بشــنود اگـــر داد گـــويي بـــدان بگـــرود (همان : ١١٢٥) هرچنــد داد در ترکيبــات دادخــواه (طرفــدار داد، شــاکي)، بــاداد (دادگــر)، دادار (دادآور، خداوند) دادگستر، بيداد، دادگر و بيدادگر هم به کار رفته ، «دادگر» مهم ترين ترکيب ايـن لغـت در شاهنامه است که به اندازة کلمۀ داد در شاهنامه کاربرد دارد.