خلاصه ماشینی:
"یکی از مسایلی که من همیشه با ممیز صحبت میکردم و بیرودربایستی هم بود و او هم چنین بود،میگفت تو کارت را صمیمانه انجام میدهی و معنا در کارت هست و نه ماده،فکر میکنم در این جامعه تو به آنجایی خواهی رسید که به مادیگرایی و فروش تابلو توجه زیادی نداشته باشی و نداری و نخواهی داشت،و فکر میکنم میتوانی به آنجایی برسی که باید برسی.
آیا شما هم معتقدید که ممیز هم جهش داشته است؟ من در جایگاه نیستم که چنین فکری کنم که او دچار جهش شده است،اما او راهی را پیدا کرد ممیز 5 سال نقاشی میخواند و همه تجربیات را پیدا میکند اما چرا میآید راهی جدا از آن را پیش میگیرد؟اگر ما آن حرکت را تحلیل نکنیم که حاصلش امروز است،درست نیست.
آموزش برای هنرمندان مدرنیسم را گفتید،این آموزش در دوران رنسانس به اوج خودش میرسد اما بعد شاهد هستیم که این دوره آکادمیک سیر نزولی پیدا میکند و به رومانیسمها ختم میشود و درواقع دیگر چیزی به ته دیگ نمانده است و ناگهان میبینیم مدرنیستها در اروپا ظاهر میشوند.
برنامه،اساسی فکر میکند و این بستگی به دانشجو دارد که چطور در میان این دانستههای گوناگون که از استادان گوناگون فرا گرفته است خودش را پیدا کند و تفکرات خاص خودش را بیابد و شیوه خود را به دست آورد.
آنها در بازار اقتصادی وارد شدند و تواناییهای بازاری دارند و این نقص است و سیستمی باید آنها را ساپورت کند و چون نیست در مسیری قرار میگیرد که من و شما میگوییم حرفهای نیست و منطق در کار آنها وجود ندارد و پایهاش ضعیف است."