خلاصه ماشینی:
"زمانی ماکس فریش گفت:«جایخوشبختی است اگر بتوان بهنویسندگی نه به عنوان حرفه،بلکه تنهابه عنوان کاری نگریست که مردم مایلبه انجامش هستند،زیرا در آن احتمالابه مراتب بیشتر از زندگی موفقیت بهدست میآورند».
برای فریش گذران زندگی تنها یکانتخاب در میان امکانهای گوناگون وهویتهای احتمالی متعدد و متنوع بود،اما این انتخاب خلاف ادبیات،تغییرناپذیر بود و دستاورد آن میتوانست(به تصویر صفحه مراجعه شود)کاملا متفاوت باشد.
او خود مدتی با دو دلی به این نقشاعتماد داشت اما بعدها شرایطخارجی او را به یک امکان دیگررهنمون شد[وقوع جنگ،بسیجعمومی در سویس،و فریش در قالبیک سرباز تنها در جبههای که دشمنهرگز به آن حمله نمیکرد].
طی سالهای 1945 و1946 م تئاتر زوریخ برای نخستین بارسه نمایشنامه از ماکس فریش که اوآنها را از پی هم نوشته بود،به نمایشگذارد که پس از آن به سرعت بر صحنۀتئاتر آلمان نیز ظاهر شدند.
بازی متنوع زندگی فریش به موازاتگذران سالها،افسون خود را از دستمیداد و او با پیمودن آنچه غی رقابلبرگشت بود در خود غرق میشود."