چکیده:
محیطزیست امروزه از اهمیت ویژهای در مطالعات روابط بینالملل برخوردار است. پیشبینی میشود جدیترین بحرانهای آینده بشر در حوزه محیطزیست باشد و کشورهای درحالتوسعه بیشترین آسیب را از بحرانهای زیستمحیطی متوجه خواهند شد. در میان کشورهای درحالتوسعه کشورهای منطقه خاورمیانه به علت ماهیت امنیتی و چالشبرانگیز اختلافات و قرارگیری عمدهترین منابع انرژی جهان دارای اهمیت ویژهای است. این منطقه برای اقتصاد جهانی و امنیت انرژی نقشی حیاتی دارد و مناقشات در آن به علت عدم همکاریهای موثر در قالب هویت جمعی و عدم شکلگیری پیمانهای چندجانبه بسیار بالا است. بحران خشکسالی یکی از جدیترین تهدیدات منطقه خاورمیانه است که روند مدرنیزاسیون بدون توجه به الگوهای ظرفیت محیطزیست برای رشد به گسترش این چالشها کمک کرده است در این مقاله بحران خشکسالی از منظر نظریه لیبرالیسم که تکیه بر مالکیت خصوصی و جنبههای سودآوری اقتصادی دارد در مقابل نظریه پستمدرنیسم که رویکردی انتقادی به مدرنیسم و تاثیرات منفی ناشی از آن دارد مورد بررسی قرار میگیرد هدف اصلی این پژوهش بررسی تفاوتهای ماهوی از منظر هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی این دو نظریه است. تفاوت جایگاه محیطزیست در روابط بینالملل در دوره جنگ سرد و پس از آن بعنوان علت شیفت پارادایم قالب در بررسی مطالعات محیطزیست شرایط جدیدی برای نظریهپردازان انتقادی فراهم کرده است.
Nowadays, the environment is of substantial significance in the field of international relations studies. It is predicted that the most serious future crises of humankind occur in the context of environment, and the developing countries would be highly influenced by such crises. Among the developing countries, the Middle East countries region is of great importance due to the security nature, challenging arguments, and possessing the large portion of energy resources. This region plays a vital role in the global economy and energy security which also embraces high levels of conflicts due to lack of effective cooperation in the form of collective identity and lack of multilateral treaties. The environmental crisis is one of the serious threats of the Middle East region, and the modernization trend has assisted the development of such challenges with no consideration of the environmental capacities. The objective of the current study is to examine the drought crisis from the liberalism perspective, which relies on the private possession as well as economic profit-making aspects, with respect to the postmodernism theory, which has a critical perspective toward the modernism and its derivative negative effects. The main purpose of the current study is to scrutinize these two perspectives in terms of the ontology, epistemology, and methodology nature differences. The difference of environment position in international relations existing in the cold war with respect to its position afterwards, as the ruling paradigm shift in the context of environmental studies, has offered new circumstances for the critical theorists.
خلاصه ماشینی:
بحران ٦٩ خشکسالي يکي از جديترين تهديدات منطقه خاورميانه است که روند مدرنيزاسيون بدون توجه به الگوهاي ظرفيت محيط زيست براي رشد به گسترش اين چالش ها کمک کرده است در اين مقاله بحران خشکسالي از منظر نظريه ليبراليسم که تکيه بر مالکيت خصوصي و جنبه هاي سودآوري اقتصادي دارد در مقابل نظريه پست مدرنيسم که رويکردي انتقادي به مدرنيسم و تأثيرات منفي ناشي از آن دارد مورد بررسي قرار ميگيرد هدف اصلي اين پژوهش بررسي تفاوت هاي ماهوي از منظر هستيشناسي، معرفت شناسي و روش شناسي اين دو نظريه است .
در ميان کشورهاي درحال توسعه منطقه خاورميانه به علت تنش بالا و وجود بزرگترين منابع انرژي داراي اهميت فراوان است منطقه خاورميانه که از منظر اقليمي محدوده اي گرم و خشک است و سطح بارندگي بسيار پايين تري نسبت به نرمال جهاني دارد پديده خشکسالي يکي از ٧٠بزرگترين تهديدات آينده آن به شمار مي رود بحران خشکسالي در خاورميانه مي تواند تأثيري مستقيم بر عناصر قدرت ملي کشورهاي منطقه گذاشته و امنيت داخلي آنان را با تهديد مواجه کند از اينرو موضوع بحران هاي زيست محيطي ارتباط مستقيم با نظام بين الملل خواهد داشت و نظريات مسلط در حوزه مطالعات روابط بين الملل نمي توانند بدون توجه به محيط زيست بعنوان ابزاري فعال عمل کند بدين صورت است که رويکرد ليبراليسم و پست مدرنيسم در اين تحقيق باتوجه بر ريشه شناسي و تفاوت هاي پارادايمي که از آن الگو گرفته اند مورد بررسي قرار گرفته و سوال اصلي اين پژوهش علت شيفت پارادايمي است که پس از جنگ سرد در دهه ١٩٦٠ نسبت به بحران هاي زيست محيطي اتفاق مي افتد خواهد بود.