خلاصه ماشینی:
"سید میرحسین مهدوی-قم زخمی فریاد روز و شب از چشمهایم جوی خون گل میکند از نوایم سوزهای ازغنون گل میکند زخمی فریاد فرهادم که در شبهای کوه هر نفس از نالههایم بیستون گل میکند هر کجا فریاد مجنون است آتش میچکد هر کجا من نعره بردارم جنون گل میکند هیچ کس آیینهدار بغض جانسوزم نشد زان سبب در سینه آهم واژگون گل میکند بس که فریاد اناالحق بستهام بر نای خویش آتش این ناله از سقف و ستون گل میکند حمید کرمی با گلوی زخمی خمار آلودهام امشب به جامی دست گیریدم نمیبینم حلالی،با حرامی دست گیریدم بود کاین جان سرد از قلقل مینا به جوش آید اگر زان آب آذرگون به کامی دست گیریدم متاع سرفرازی جویم و بازار استغنا کنون ای گرم سودایان به وامی دست گیریدم دلم از رشتهء الفت رهایی بر نمیتابد خدا را ای صفا کیشان به دامی دست گیریدم ز بیتابان کوی انتظارم،چشم آن دارم به لطف نامهای عطر پیامی دست گیریدم غریب حضرتم از مهرورزان وطن گاهی به پاس آشنایی با سلامی دست گیریدم به بوی دوست خواهم راه شهر آرزو گیرم شبی تار است با بدر تمامی دست گیریدم گلوی زخمیام را میفشارد بغض خاموشی به پژواک کلامی از امامی دست گیریدم به تنگ آمد جهان در چنبر بیداد خودکامان عدالت را به دار انتقامی دست گیریدم مگر زنگ ستم بزدایم از آیینهء دیوان به شور قائمی،شعر قیامی دست گیریدم."