چکیده:
براساس دیدگاه کثرتگرایی در مورد منطق، چندین نظام درست از منطق وجود دارند. در بیشتر قرائتهایی که از این دیدگاه وجود دارد، نسبیباوری در مورد منطق پذیرفته شده و درستیِ یک نظام از منطق بهنحوی وابسته به مؤلفهای متمایز از آن نظام منطقی دانسته میشود. بیل و رستال اما مدعی ارائۀ تقریری از کثرتگرایی هستند که در یک زبان واحد ارائه شده و متضمن قبول نسبیباوری در مورد منطق نیست. در مقالۀ حاضر، برخی از مهمترین انواع کثرتگرایی را معرفی کرده و نشان میدهیم که برخلاف ادعای بیل و رستال، کثرتگرایی ایشان اولاً نمیتواند در یک زبان واحد ارائه شود؛ ثانیاً متضمن قبول نوعی از نسبیباوری در مورد منطق است. بر اساس قبول این نتایج، تلاش میکنیم با معرفی دیدگاهی با عنوان «وحدتگرایی حداقلی» نشان دهیم که درصورتیکه کسی بخواهد دیدگاه بیل و رستال را بهعنوان یک دیدگاه قابل اعتنا در این حوزه در نظر بگیرد، لازم است وحدتگرایی حداقلی را بپذیرد.
According to logical pluralism, there are several correct systems of logic. Most types of logical pluralism are based on the acceptance of logical relativism which means that the correctness of a system of logic depends entirely on distinct components of that system. Nevertheless, Beall and Restall claimed that they have proposed a kind of pluralism that is presented in a single language and does not entail accepting relativism. In this article, having introduced some of the most important types of logical pluralism, we tried to show that, contrary to Beall and Restall, their pluralism (i) cannot be presented in a single language; (ii) involves accepting a kind of relativism. Based on these results, we have tried to show that, by introducing a view titled “minimal monism”, if one wants to consider Beall and Restall pluralism as a credible perspective in this area, it is necessary for him to accept minimal monism.
خلاصه ماشینی:
همين اختلاف ميان نظام هاي مختلف منطقي است که زمينۀ طرح اين پرسش را ايجاد ميکند که اگر منطق علمي است که بر اساس آن اعتبار صورت هاي مختلف استدلالي ارزيابي ميشود، کدام يک از اين نظام هاي بديل ارزيابي درستي از اعتبار استدلال ها دارد؟ ديدگاه هاي مختلفي را که در پاسخ به اين پرسش مطرح شده اند ميتوان در سه دستۀ کلي قرار داد: ١ـ وحدت گرايي (monism)؛ ٢ـ کثرت گرايي (pluralism)؛ و ٣ـ هيچ انگاري (nihilism).
در مقاله حاضر تلاش کرده ايم اين ادعا را نقد کرده و نشان دهيم کثرت گرايي بيل و رستال اولا حداقل به يک معني متضمن تغيير زبان در نظام هاي مختلف منطق است ؛ وثانيا متضمن قبول نوعي از نسبيباوري در مورد منطق است .
در ادامه به برخي از مهم ترين انواع کثرت گرايي اشاره شده است اما پيش از آن لازم است به اين نکته اشاره شود که اگر کسي ادعا کند که اساسا معناي واژه «منطق » مبهم است ، طبيعتا ميتواند مصاديق مختلفي را نيز براي يک نظام از منطق در نظر بگيرد که همگي به معاني مختلفي درست هستند.
با اين حال اگر چنان که بيل و رستال ادعا ميکنند کثرت گراييشان در يک زبان واحد بوده و مبتني بر قبول نسبيباوري نباشد، نميتوان موضعشان را در معناي حداقلي وحدت گرايانه دانست زيرا نتيجۀ چنين بياني از کثرت گرايي وجود چند ارزيابي درست در مورد استدلال هايي است که در يک حوزه مشخص ارائه شده اند.