چکیده:
داستان لیلی و مجنون از مشهورترین آثار ادبی است که مورد توجه جمیع هنرها قرار گرفته و آثار آنان را غنا بخشیده است. از میان این هنرمندان نگارگران به خاطر همبستگی ادبیات با نگارگری، روند ساختن نسخههای مصور که همانا انتقال اندیشه سخنور بود رونق یافت. در میان ادبیات شاهنامه و خمسه از جایگاه ویژهای برخوردار است. با توجه به اعمال نفوذ نقاشان عهد صفوی در کارگاههای سلطنتی و تاثیر هنر نگارگری بر سایر رشتههای هنری از جمله پارچه بافی، میتوان تاثیرات ادبیات را در نقوش این بافتهها نیز یافت. هدف اصلی این مقاله شناسایی و خوانش نقاط اشتراک ادبیات با نگاره و نقوش این داستان بر روی پارچه دوره صفوی و شناسایی ارتباط نگارگر با طراحان پارچه این دوره است. از یافتههای این مقاله چنین مشخص میگردد که مضامین ادبیات غنایی در نقش پارچه و نگارهها تبلور مییابد، چرا که این داستانها مشترکات فرهنگی بودهاند و با تطبیق محتوایی شعر نظامی در نگارگری و بافندگی در این دوره نگارگران طراح پارچه نیز بودهاند.
اهداف پژوهش
1) شناسایی و خوانش نقاط اشتراک ادبیات با نگاره و نقوش این داستان بر روی پارچه دوره صفوی است.
2) شناسایی ارتباط نگارگر با طراحان پارچه دوره صفوی است.
سوالات پژوهش
1) میان نگارگران و طراحان زبردست منسوجات چه ارتباط موجود است؟
2) طراح پارچه و نگارگر تا چه حد به ادبیات وفادرا بوده است؟
Story of Layla and Majnun is one of most famous literary works which has attracted all artists and made enrich their works. due to a solidarity of literature with painting, painters among these artists, revived a process of making illustrated works, which were surely transfer of poets thinking. In this regard, the literature of Shahnameh and Khamseh has a special position. Considering influence of the Safavid painters in royal workshops and effect of painting on other arts fields, including weaving, it is possible to find effects of literature on motifs of these woven fabrics. A main purpose of this paper is to identify and study common points of literature with images and motifs of this story on textiles in Safavid era and to identify a relationship between painters and textile designers. findings of this paper show that themes of lyric poetry are reflected in motifs of textiles and images. Because these stories have been cultural commonalities, and painters in this period have been fabric designers too, considering a comparison of Nizami poem in painting and textile-weaving.
خلاصه ماشینی:
از يافته هاي اين مقاله چنين مشخص ميگردد که مضامين ادبيات غنايي در نقش پارچه و نگاره ها تبلور مييابد، چرا که اين داستان ها مشترکات فرهنگي بوده اند و با تطبيق محتوايي شعر نظامي در نگارگري و بافندگي در اين دوره نگارگران طراح پارچه نيز بوده اند.
در مقاله حاضر به تحليل داستان مجنون در ميان ددان در منظومه و تاثيرش در نگارگري و طرح پارچه مضبوط به طور تطبيقي پرداخته شده و سعي گرديد تشابهات و تفاوت هاي موجود مورد بررسي قرار گيرد.
پرسش اين مقاله آن است که «ميان نگارگران و طراحان زبردست منسوجات چه ارتباط موجود است ؟» با توجه به اعمال نفوذ نقاشان عهد صفوي در کارگاه هاي سلطنتي و تاثير هنر نگارگري بر ساير رشته هاي هنري و با نگاهي اجمالي به آثار هنرمندان نقاش و مقايسه کلي آن با پارچه هاي اين دوره ، ميتوان رد پاي سبک آنان بر پارچه ها را دنبال نمود.
مراثي(١٣٩٥) در مقاله «تحليل کاربرد رنگ آبي در تصوير سازي شخصيت "مجنون " در نگارگري ايراني دوره هاي تيموري و صفوي» در مجله نگره چنين نتيجه گرفته است که استفاده از اين رنگ نتيجۀ آموزه هاي صوفيانه و در جهت معرفي مجنون به عنوان سالک طريق عرفان و عشق الهي بوده و کارکرد نمادين داشته است .
با توجه به پيشينه ، لازم به ذکر است که در اين مقاله با بررسي تطبيقي داستان نگاره مجنون در ميان ددان خمسه طهماسبي با نگارة پارچۀ ميتوان به نقاط اشتراک بين سه متن و ارتباط بينامتنيتي آن ها پيبرد.