چکیده:
چکیده
باور بر این است که در روزگاران پیشین، اسطورهها نقشی اساسی در زندگی بشر داشتند تا آنجا که حتی
زیرساخت انگیزشهاء اعمال و قضاوتهای بشر را درباره جهان پیرامون شکل میدادند. این بدین معناست
که اسطورهها انگیزش نهانی بشر را به زبان میآوردند و به تعبیری آیینههای جان بودند. از این رو مرگ
اسطوره را تنها در مرگ جهان و پایان دنیا میتوان متصور شد. این مقاله سعی بر آن دارد تا بازتعریف
اسطوره (کهن) و مراحل سیر قهرمان را در جهان تکنولوژیکی رمانهای گیبسون نشان دهد و از این
طریق،پاسخی برای این پرسش پیدا کند که آیا دگردیسی انسان به پسا انسان در دنیای تکنولوژیکی نوعی
سیر ،خطرگری قهرمان است؟ پژوهش حاضر با این پیش فرض آغاز میشود که ردپای اسطوره را در تمام
زمانها و مکانهاء حتی در عصر تکنولوژی میتوان مشاهده کرد. ویلیام گیبسون که یکی از نویسندگان
برجسته داستانهای سایبرپانک استء اسطوره (کهن) را با بهرهگیری از شاخصههای دنیای تکنولوژیکی
بازآفرینی کرده است. بنابراین، این مقاله میکوشد تا ضمن کشف عناصر اسطورهای همچون کهنقهرمان
و سیر قهرمان, و تحلیل آنها در رمانهای گیبسون از جمله نورومنسر (1984 کانت زیری (۱۹۸6) و مونا
لیزااوردرایو( 1988) این نکته رااتیز روشن کند که گیبسون: باوندگیری از عتاصر
نوینی از اسطوره را به تصویر میکشد و نشان میدهد که به نوعی زیربنای تمام داستانها و روایتهاء
الگوهای اسطورهای است. میتوان گفت که این دیدگاه گیبسون، ریشه در نظریههای جوزف کمبل درمورد
حضور اسطوره در تمام زمانها و مکانها دارد. بنا به نظر کمبل در کتاب نقابهای خداء حضور پیوسته
اسطوره در تاریخ بشری حاکی از آن است که " تنها راه ادامه بقای بشر در جهان میراث اسطوره است".
چنین به نظر میرسد بشر با پیروی از اسطورهها میتواند جایگاه خودش را در جهان پیدا کند زیرا از دید
کمبل تمام اسطورههای جهان از الگویی مشابه پیروی میکنند. به علاوه او ادعا میکند که تمام داستانها و
روایتها از سادهترین آنها تا آثار برجسته ادبیات با توجه به "تک اسطوره" و "سیر قهرمان" قابل درک
هستندی تنها تقاوت آنها، شیوه بازتمایی است.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله سعي بر آن دارد تا بازتعريف اسطوره (کهن ) و مراحل سير قهرمان را در جهان تکنولوژيکي رمان هاي گيبسون نشان دهد و از اين طريق ، پاسخي براي اين پرسش پيدا کند که آيا دگرديسي انسان به پسا انسان در دنياي تکنولوژيکي نوعي سير/خطرگري قهرمان است ؟ پژوهش حاضر با اين پيش فرض آغاز مي شود که ردپاي اسطوره را در تمام زمان ها و مکان ها، حتي در عصر تکنولوژي مي توان مشاهده کرد.
بنابراين ، اين مقاله مي کوشد تا ضمن کشف عناصر اسطوره اي همچون کهن قهرمان و سير قهرمان ، و تحليل آن ها در رمان هاي گيبسون از جمله نورومنسر (١٩٨٤)، کانت زيرو (١٩٨٦)، و مونا ليزا اوردرايو (١٩٨٨)، اين نکته را نيز روشن کند که گيبسون با بهره گيري از عناصر اسطوره اي ، بازنمايي نويني از اسطوره را به تصوير مي کشد و نشان مي دهد که به نوعي زيربناي تمام داستان ها و روايت ها، الگوهاي اسطوره اي است .
از اين رو، پژوهشگر با بهره گيري از نظريه هاي جوزف کمبل پيرامون نقش اسطوره در بقاي بشر و شکل گيري داستان ها، پژوGSهMAش OOخNود را مبتني بر يافتن پاسخ دو پرسش ضروري قرار مي دهد: آيا بقاي بشر در جهان تکنولوژيکي نيز ميراث اسطوره است ؟ و آيا شخصيت هاي رمان هاي ويليام گيبسون براي دگرديسي به پسا انسان از سه مرحله سير قهرمان گذر مي کنند؟ براي بررسي و تحليل رمان هاي ويليام گيبسون ؛ نورومنسر (١٩٨٤)، کانت زيرو 1.