چکیده:
طرح نظریۀ «معنا»، رویکردی وجودشناختی برای تحلیل و تبیین فعل و صفات فعلی خداوند است که متکلمان مدرسه کوفه بهویژه هشام بن حکم از آن بهره بردهاند. از میان صفات فعلی خداوند، اراده بارزترین صفت است که در نگاه متکلم بزرگ این دوره از تاریخ کلام امامیه، به «حرکت» شناسانده میشد. در این مقاله بر اساس شیوه مطالعات تاریخ اندیشه، نشان داده شده است که در نظر هشام بن حکم اراده، اگر چه امری است که از سر قدرت و اختیار سر میزند؛ با این حال با دیگر امور و مخلوقات عالم که برخاسته از قدرت و اختیار است نیز تفاوت دارد. هشام برای اراده وجودی مستقل از ذات و فعل الهی در نظر میگرفت و از آن با واژه «معنا» تعبیر میکرد. این تلقی درواقع برگرفته از پارهای روایتهایی بود که بر اساس آن، برای اراده خلقتی ممتاز از دیگر مخلوقات در نظر میگرفت.
The theory of “meaning” was deployed by theologians (mutakallimūn) of the School of Kūfa, particularly Hishām ibn al-Ḥakam, as an ontological approach to analyzing and explaining divine acts and God’s attributes of action. Of God’s attributes of action, will is the most prominent, which is known by the great theologian in this period of the history of Imāmī Kalām as “motion.” Hishām ibn al-Ḥakam believed that will is what transpires out of power and volition, although it is different from other entities and creatures in the world. Thus, he posited an existence for will independently of God’s essence and act—what he referred to as “meaning.” The view was derived from some Imāmī hadiths according to which will was created separately from other creatures.
خلاصه ماشینی:
نقش نظریه «معنا» در تبیین هشام بن حکم از ماهیتِ ارادۀ خدا اکبر اقوام کرباسی* محمدتقی سبحانی** چکیده طرح نظریۀ «معنا»، رویکردی وجودشناختی برای تحلیل و تبیین فعل و صفات فعلی خداوند است که متکلمان مدرسه کوفه بهویژه هشام بن حکم از آن بهره بردهاند.
این سخن البته بدین معنا نیست که متکلمان از علّت و علّیت حرفی به میان نیاوردهاند؛ برای نمونه ابوالحسن اشعری دستکم از ده نظریه دربارۀ علّت نزد متکلمانِ سدۀ دوم و سوم خبر داده است (نک: اشعری، 1400ق: ص389)؛ ولی همگیِ این اقوال نشان میدهند علّتْ در اصطلاح متکلمان، نسبتی با علّتِ خاصِ فلسفی ندارد.
البته وجودی که مترتب بر صحت (قدرت و اختیار) باشد (همان: ص246)؛ بدین معنا میتوان گفت بریدی نشان داده است در نظر متکلمان متقدم، اراده و اختیار نقشی تعیینکننده در تعریف دارند، ولی این دست تعریفها، اولاً حاوی این نکتهاند که فعل در نظرِ متکلمان امری است که حادث میشود؛ یعنی مسبوق به عدم است و اگر مسبوق به عدم نباشد، فعل نخواهد بود؛ ثانیاً حصولِ فعل «علی جهة الصحة» است.
مراد از «معنا» در میان متکلمان کوفه بهراستی «معنا» در نظر هشام به چه مفهومی اشاره دارد؟ مجموع گزارشهایی که در ادامه از آنها استفاده خواهیم کرد نشان میدهد جملۀ کلیدی «لا هی الله و لا هی غیره» که شبیه و محتوای آن بهتکرار برای تلقی هشام از صفات الهی بهکار رفته است (نک: اشعری، 1400ق: صص41، 55، 222 و...