خلاصه ماشینی:
"قصه (به تصویر صفحه مراجعه شود) سفر سبز راضیه تجار3 آمد از جا بلند شود که باز پروانهای سیاه جلوی چشمهایش بال بال زد.
و حالا که چشم باز کرده بود،میدید که نشسته است.
آینه پر از سرهایی است که به هم فشار میآورند تا دانههای عرقی را که روی پیشانی او شکوفه زده، ببینند».
«فرنگیس با آن صورت سیاه و لبهای کلفت روی درگاهی اتاق رفته،همانطور که چادر به کمر بسته بر پشت دایرۀ زنگی میکوبد و میجنبد.
در حال چرخش صورتش به طرف اوست که صدای افتادن یکی از لالهها بلند میشود و حفرۀ باز دهانهای بیشمار است و آه و واویلا».
اولین قطره که چکید،دست به طرف بینیاش برد و بعد یک قطرۀ دیگر.
خمیده به طرف روشویی دوید و سرش را زیر شیرآب سرد گرفت.
چه مدت بود که«ماد»به حمام رفته بود؟ پیش از آن در ایوان خانه روی صندلی ننویی حصیری نشسته و زیر آفتاب کمرنگ پاییزی دو دست شطرنجبازی کرده بودند."