چکیده:
نیاز بشر به سبک درست زندگی، انگیزه و ضرورتی برای تبیین مؤلفههای شناختی آن است. هدف از این پژوهش، پرسش از چیستی و نقش انواع شناخت در نظریه «حیات معقول» علامه جعفری با بررسی توصیفی- تحلیلی آثار مکتوب ایشان است. «حیات معقول» در برابر «حیات طبیعی محض»، نوعی زندگی مبتنی بر تعقل با محوریت عقل عملی و نفی راسیونالیسم غربی است که طیف وسیعی از شناختهای وحیانی، عرفانی، حکمی و علمی را در بر میگیرد. این دریافتها به شکل حضوری یا حصولی و از راههایی چون آموزش، تقلید یا تعبد به دست میآیند. معارف یادشده، علاوه بر ارزش ذاتی، واجد هویتی ابزاری برای پرورش استعدادها و هدایت اختیاری انساناند که پیامد آن ورود به هدف اعلای زندگی یعنی شرکت در آهنگ کلی هستی و به تعبیر دیگر عبادت خداوند خواهد بود. نتیجه اینکه حیات معقول وابسته به مجموعهای کامل از شناختهای الهی و بشری با درجات ارزشی متفاوت است، مشروط بر اینکه با کمک سازوکارهای عقلی و وحیانی از آسیبهای معرفتی و عملی در امان بماند.
Human need for the right style of life is a motivation and a necessity for explaining its knowledge components. The purpose of article is to ask what and the role of all kinds of knowledge in Allameh Jafari's theory of 'intelligible life' by descriptive-analytical study of his written works. The 'intelligible life' versus 'pure natural life' is a kind of rational life, centered on practical reason and the rejection of Western rationalism that encompassing a wide range of revelatory, mystical, philosophical, and scientific knowledge. These findings are obtained in the form of presentational or representational by means of education, imitation, or devotion. These teachings, in addition to their intrinsic value, have instrumental identity for nurturing of talents and voluntary guidance of human which will result in the attainment to the highest purpose of life, that is, participating in the wide song of the universe, and in other words, worshiping God. So 'intelligible life' depends on a whole set of divine and human knowledge of varying degrees of value, provided that stay away from epistemic and practical damages with the help of intellectual and revelation mechanisms.
خلاصه ماشینی:
نقد راسيوناليسم هرچند علامه با تفکيک اقسام عقل و بيان کاستيهاي عقـل نظـري تلـاش کـرده است اهميت عقل عملي در حيات معقول را گوشزد نمايـد، بيشـتر از آن ، بـا تفسـير «معقول » به راسيوناليسم به اصطلاح غربي آن مخالف اسـت (همـو، ١٣٨٩الـف ، ص ٦٧-٦٨)؛ چراکـه راسيوناليسـم بـه عنـوان واکنشـي در برابــر حاکميـت تئوکراسـي کليســا در مغرب زمين نميتواند چيزي فراتر از تنظيم روابط انسان ها براي همزيستي بر اسـاس «خود طبيعي» انسان طرح نمايد که اين به معناي عدم کفايت عقل گرايـي محـض در زندگي اجتماعي است (همان ، ص ٧٢-٧٣)؛ زيرا راسيوناليسم اگر بـه معنـاي شـناخت طبيعت بشري و خواسته هاي آن به وسيله عقل و بـدون توسـل بـه درک و شـناخت نهادهاي معنوي و اخلاق کمال جوي انسان باشد، با اين اشکال روبه روست کـه فقـط يکي از دو عنصـر اساسـي آدمـي را کـه عنصـر طبيعـي اوسـت ، تـأمين مـينمايـد؛ درحاليکه عنصر معنويت و کمال گرايي اخلاقي، رکـن اساسـي «حيـات معقـول » بـه شمار ميرود و چنانچه به معناي ساختن زندگي بـه وسـيله اصـول و قواعـد عقلـي محض و غير قابل ترديد باشد، با اين ايراد مواجه است که با توجه به دگرگونيها و تحولات هميشگي که دامن گير موجوديت انساني اسـت ، محـال اسـت يـک سلسـله اصول و قواعد متکي به واقعيات ، چنان ثبات و دوامي داشته باشند که از عهـده هـر نوع دگرگوني و تغيير برآيد (همان ، ص ٦٨-٦٩).