خلاصه ماشینی:
"2 ژاک کوپو،1938 با معرفی اصطلاح دراماتورژی در دانشگاه ییل (Yale) نقطه عطفی در حرفهی تئاتر پدیدار شد،اما پس از یک سلسله مطالعات و تجربیات در باب طبیعت و علت وجودی دراماتورژ این اصطلاح مورد بیاعتنایی قرار گرفت،زیرا هنوز فرض بر این بود که دراماتورژ نه"درامنویس"که یک"منتقد"است.
واقعیت این است که ما به وجود دراماتورژ-منتقد در تئاتر یا تمرینها به اندازهی یک کارگردان متخصص نیاز نداریم.
24) درهرصورت این باور به کارگردان در سدهی بیستم چندان ر سر زبانها افتاد که امروزه این حرفه هم چون عنصر ضروری (Sine qua non) در فعالیتهای تئاتری شناخته میشود،و کارگردان در واقع جایگزین نمایشنامهنویس و بازیگر شده و آنها را راهنمایی میکند و در کانون خلاقیت دراماتیک قرار میگیرد.
در 2-2001 تنها 17 درصد از تولیدات تئاتر حرفهای در آمریکا توسط زنان کارگردانی شدند،و بسیاری از همین اجراها هم در تئاترهای به اصطلاح فرعی یا تئاترهای تبدیل شده برای بانوان به صحنه رفتند.
(گزارش از جایگاه زنان 2) در 2300 سال گذشته،وقتی که کارگردانی در کار نبود،ما چه میکردیم؟نمایشنامهها بدون کارگردان متخصص و کارگردانهای MFA (فارغ التحصیل هنر)چگونه به صحنه میرفتند؟تا پیش از سدهی بیستم تئاتر قلمرو نمایشنامهنویسها و بازیگران بود.
ابزار تولید نمایشنامه در دست این دراماتورژ-درامنویسها بود،و اکنون دوران آن رسیده است که ابزار تولید بار دیگر به آنها بازگردانده شود،وقت آن رسدیه که کارگردان کنار برود و تئاتر به دست درامنویسان سپرده شود.
اما آیا ما واقعا نیاز به شخص دیگری داریم،حتی اگر آن شخص تفسیر درخشانتری از یک نمایش به دست دهد؟ همهی اعصار بزرگ نمایشی یک ویژگی مشترک داشتهاند:عصر درامنویسان(یعنی دراماتیست-نمایشنامهنویس)بودهاند."