چکیده:
جاحظ (۱۶۰-۲۵۵ق) نویسندة توانای قرن دوم وسوم هجری، یکی از سرشناسترین چهرههای نثر عربی است که در حوزههای مختلف گیتیشناسی، نقد و ادبیات، موسیقی و جانورشناسی قلم زده است. او چندین اثر مشهور و جریانساز دارد که "البخلاء" یکی از جذابترین آنهاست. جاحظ در این کتاب بهطور ویژه موضوع بخل را بهعنوان مضمونی اجتماعی مورد دقت و واکاوی قرار داده و آن را دستمایة کار خویش ساخته و قصههایی از خسیسان روایت نموده است. او بخش عمدهای از داستانهای خود را به روایتهای بخیلان اهل مرو و خراسان اختصاص داده که نشان میدهد در این اثر بیتاثیر از جریان شعوبیه، یکی از مهمترین جریانات سیاسی آن دوران، نبوده است. جاحظ با توسل به این جریان به نگارش داستانهایی میپردازد و به عجمها نسبت میدهد که مبنای حقیقی ندارد. اما او ادیبی بلیغ و توانا است و این حکایتها را در قالبی حقیقتنما به مخاطب ارائه داده است و با وجود اینکه قصهها از حقیقت تهی است و با قوّه عقل و منطق همخوانی ندارد اما خواننده با توجه به کاربرد ابزارهای حقیقتنما از جانب نویسنده، داستان را حقیقت میپندارد. این پژوهش نشان میدهد که اتکاء جاحظ بر نوع قصه با رعایت ضوابط فنّی و علّی آن، ایجاد فرایند استناد، دقت در توصیف اشیاء و وصف مشروح آن فرایند حقیقتنمایی را ایجاد میکند و خواننده را به تصدیق حکایتهای خود وا میدارد.
خلاصه ماشینی:
وي در اين کتاب بـه طور خـاص از بخـل سـخن گفتـه و بخـش عمـده اي از داسـتان ها را بـه ايراني ها خصوصا اهالي مرو و خراسان اختصاص داده است ؛ درحاليکه در آن عرب ها را بسيار کمتر متصف به اين صفت دانسته و قصه هايي اندک دربارٔە بخل ايشـان نقـل کرده است و حتي برخلاف رويکرد کتاب و باتوجه به سـبک پراکنـدهگويي نويسـنده در ادامه از خوراکي هاي عربي و کرم عرب ها هم سخن گفته است ؛ پس نقش جاحظ آن است که نشان دهد اين خوي در ميان عـرب هـا انـدک و در ميـان عجـم هـاي ايرانـي به ويژه خراساني ها و به طور خاص تر اهل مرو بسيار شايع است .
نويسنده سعي کرده تا با انتسـاب آن بـه ايرانـي هـا به خصـوص اهل خراسان ، به منزلۀ پايگاه اصلي جريان هاي شعوبيه گراي ايراني ، علاوه بـر اين کـه هيجانات شعوبيگري و اهداف آن را به منصۀ ظهور برساند، تصـويري زشـت و ناپسـند اما حقيقت نما از آنان براي هميشه باقي بگذارد؛ بنابراين جاحظ با مؤلفۀ تودهگرايي چه در انتخاب مضموني عام و همگاني (بخل ) و چه در انتخاب روايت هـا از تـودٔە مـردم و ارتباط آن با طبقات عام جامعۀ خراسـان و مـرو، ايـن حقيقـت نمـايي را عرضـه داشـته است .
قصه هاي جاحظ به ويژه دربارٔە اهالي مـرو و خراسـان عمـدتا از واقعيـت بـه دور و از حقيقت تهي هستند و اين تصور واقعگرايي که از زمان قديم خوانندگان از قصه هاي او به دست آورده اند، ناشي از به کارگيري سازوکارهاي واقع نمايي در کتاب اسـت و جـاحظ براي اين که روايت هايش تأثيرگذار باشد، اين سازوکارهـا را بـه کار گرفتـه و قصـدش در تخريب عجم ها و تضعيف شعوبيه در کتاب البخلاء محقق شده است .