چکیده:
توانایی کشیدن خط تمایز دقیق بین هستومندهای مشاهدهپذیر و مشاهدهناپذیر در نظریههای علمی به عنوان موضوعی مورد مناقشه در بین دو دیدگاه مخالف واقعگرایی علمی و پادواقعگرایی هنوز یکی از موضوعات باز در فلسفه علم میباشد. یکی از استدلالهایی که به نفع واقعگرایان ارائه شده است مدعی است که نمی توان علیالاصول خط تمایزی بین این هستومندها کشید. از طرف دیگر پذیرش انسجام دیدگاه پادواقعگرایی به نوعی مستلزم پذیرش تمایز بین هستومندهای مشاهدهپذیر و نامشاهدهپذیر میباشد. اگر به هر وسیلهای این تمایز به صورت اصولی رد شود نتیجه آن عدم انسجام دیدگاه پادواقعگرایی خواهد بود. پادواقعگرایان برای دفاع از انسجام دیدگاه خود مبهم بودن مفاهیم مشاهدهپذیر و مشاهدهناپذیر را مطرح میکنند. در این نوشتار تلاش خواهیم کرد تعبیری از منطق خطی را معرفی نماییم که با به کار بردن آن میتوان وضوح بیشتری به محل نزاع بین واقعگرایان با پادواقعگرایان در مورد ناسازنمای ابهام بخشید. نشان خواهیم داد که اگر تعبیر مورد نظر در ناسازنمای ابهام به کار گرفته شود به صورت منسجم تری می توان ادعا کرد که بر خلاف نظر پادواقعگرایان مبهم بودن مفاهیم مشاهدهپذیر و مشاهدهناپذیر به نفع دیدگاه آنها نخواهد بود.
The possibility, or lack thereof, of drawing a sharp distinction between the observable and unobservable entities, as a main debate between the scientific realism and antirealism, is still one of the most controversial problems in philosophy of science. One of the arguments offered in favour of realism states that there is in principle no such a determinate distinction. On the other hand, the consistency of scientific antirealism relies on the distinction between the observable and the unobservable. If such a distinction is shown to be untenable in an objective manner, then as a consequence the antirealistic viewpoint would be inconsistent. Antirealists, in order to save the consistence of their viewpoint, point out to the (alleged) vagueness of the notion of “observable” and thus try to retain the distinction despite the apparent problems around it, as is the case in some well-known solutions for the paradox of vagueness. In this paper we will give a new interpretation of Linear Logic as it may shed a new light on the problem of vagueness and accordingly contribute to the studies pertained to the problem of the distinction between the observable and unobservable entities. We will show that if the offered approach to the problem of vagueness would be correct then to appeal to the vagueness of the notion of observabilty would not be helpful for the antirealistic viewpoint.
خلاصه ماشینی:
درنهایت نشان خواهیم داد که استفاده از منطق خطی، که نظر به تعبیر ارائهشده موجه و مقتضی است، در استدلال مبتنیبر ناسازنمای ابهام درمورد تمایز بین مشاهدهپذیر و مشاهدهناپذیر بهنفع واقعگرایان خواهد بود.
آنچه در مثال بالا گفتیم درمورد صوریسازی دقیقتر گزارۀ شرطی بود، اما منطق خطی همین نوع استدلال را درمورد خود استنتاج نیز بهکار میبرد؛ یعنی نهفقط کاربرد عادی → (p مستلزم q است) مبهم است و نیاز به تدقیق دارد، بلکه مهمترازآن ⊢ (از Γ استنتاج میشود Δ) نیز به همین قیاس نیاز به تصحیح و تدقیق دارد، با این تفاوت که اینجا دیگر اضافهکردن ادات جدید کارساز نیست، بلکه باید قواعد (ساختاری) استنتاج تعدیل شوند.
حال ازدید منطق خطی اگر بعضی گزارهها تکرار یا تکرارنشدشان علیالسویه باشد، آنطورکه درمورد حقایق پایدار مثلاً احکام ریاضی برقرار است، این خصوصیتی متعلق به آن گزاره است و نباید قاعدۀ استنتاجی را تحتتأثیر قرار دهد، بلکه باید با معرفی ادات ویژهای چنین گزارهای از گزاره در حالت سادهاش متمایز شود.
اما حتی صرف این امکان نیز با تلقی ما از مفهوم حقیقت در تضاد نیست و مستلزم تعدیل اساسی در مفاهیم فلسفیمان از صدق و حکم نخواهد بود؟ همانطورکه درادامه نشان خواهیم داد، منطق خطی بهلحاظ صوری ناسازوارههایی چون ناسازوارۀ تپۀ شنی را مرتفع میکند (نکتهای که تاکنون بدان توجه نشده است).
29 بهطور خلاصه، فرض تعدیلی در حکم است که در آن گزارهای چنانکه گویی برقرار است بیان میشود، با علم به اینکه این گزاره همچون امری برقرار اظهار نشده است، بلکه صرفاً برای استدلال چنین در نظر گرفته میشود.