چکیده:
بنابر تفسیر هیدگر «سوبژکتیویسم» بنیاد متافیزیک است که از افلاطون آغاز
می شود و با دکارت شتاب افزون تری یافته و تا هگل و نیچه استمرار پیدا میکند.
هیدگر در تفسیری که از کانت و هوسرل ارائه میدهد معتقد است نه تنها ایشان راه
دیگری غیر از آ نچه از بدو ظهور مابعدالطبیعه در افلاطون و در ادامه با ارسطو و پس از
آن در دورة قرون وسطی و نیز در دورة جدید با تفکر دکارتی استمرار یافته، نشان نداده اند
بلکه خود کانت و نیز هوسرل مساهمت زیادی در بسط متافیزیک سوژه داشتهاند.
این مقاله کوشیده است از رهگذر شواهدی ادعای هیدگر را مورد ارزیابی قرار دهد و
با تمایز میان سنت متافیزیکی و استعلایی نشان دهد که ادعای هیدگر، قاب لمناقشه و
محل گفتگوست. بدین بیان که با فرض همدلی و همراهی با نقد هیدگر بر تاریخ
متافیزیک، میتوان به عناصری از استعلاء در اندیشة کانت و هوسرل اشاره کرد که راه
را برای دریافت غیراومانیستی و غیرمتافیزیکی از معرفت در اندیشة این دو فیلسوف فراهم
می کند. امری مشاهده ناپذیر و نامحسوس و ناملموس که قابل فروکاهیدن به سوژه
(فاعل شناسا) و ابژه (متعلق شناسا) نیست، بلکه محیط بر آن دو و بنیاد تفکر و شرط
استعلایی هر نوع شناخت و معرفت بشری ست.
Subjectivism according to Heidegger’s interpretation is the
metaphysical foundation that begins with Plato and continues to Hegel and
Nietzsche. Heidegger believes that Kant and Husserl have not only shown
no way beyond Plato and Aris totle’s philosophy and philosophy of medieval
period, as well as in the new period, continued with Cartesian thought,
but Kant himself and Husserl had a great anticipate in metaphysics of the
subject. But the claim of this paper is that Heidegger disregarded the distinction
between metaphysical and transcendental tradition in accordance
with a consis tent narrative of Kant and Husserl’s philosophy. By assuming
empathy and accompanying Heidegger’s critique of his tory of metaphysics,
one can point to elements of transcendence in the thoughts of Kant and
Husserl, which provides a way for non-humanis tic and non-metaphysical
acquisitions of knowledge in the thought of these two philosophers. An
intolerable and intangible thing that cannot be reduced to the subject and
the object, but it is something that surrounds them and it is the foundation
of thinking and the transcendental condition of any kind of human knowledge.
خلاصه ماشینی:
Keywords: Subjectivism, Subject, Metaphysics, Transcendental, Kant, Husserl مقدمه و بیان مسأله «سوبژکتیویته »١ که در این جستار از آن با عنوان «خودبنیادی بشر» یاد می شود، به نحو بنیادین از جانب فیلسوفان قاره ای و در رأس آنان هیدگر مورد نفی و انکار قرار گرفته است .
البته این رهیافت انتقادی به سوبژکتیویتهُ ملازمانی نیز چون پساساختارگرایی فرانسه داشته است و یا در آثار هابرماس نیز شواهدی برای آن می توان نشان داد؛ هر چند هابرماس نیز با نظرگاه پساساختارگرایان در باب اومانیسم (بشرانگاری )، عقلانیت و روشنگری هم داستان نیست ، لکن در تقابل با آن چه در ادبیات فلسفی خود از آن ذیل عنوان فلسفۀ آگاهی یاد می کند، با فرانسوی های پساساختارگرا در یک جرگه قرار می گیرد.
هیدگر در تفسیری که از کانت و فلسفۀ او ارائه می دهد معتقد است که نه تنها او راه دیگری غیر از آن چه از افلاطون آغاز شده و با ارسطو و دورة قرون وسطی و نیز در دورة جدید با تفکر دکارتی استمرار یافته ، نشان نداده است ، بلکه خود کانت مساهمت زیادی در بسط متافیزیک داشته است و هیدگر با نفی و انکار تمایز وجودشناسی و معرفت شناسی ، فلسفۀ استعلایی او را صرفاً صورت جدیدی از «وجودشناسی متافیزیکی » تلقی می کند.
٦ هیدگر هشدار می دهد که نباید ابژه ها را به این عنوان که فرآورده ای روان شناختی ست توصیف کنیم ٧؛ هم چنین تأکید می کند که کانت فاهمه را قوة قواعد و حتی منشأ قواعد می نامد، که با تلقی شناخت به مثابه رویه و روش در دورة جدید نسبت پیدا می کند٨؛ و بنا به تفسیر او همین ادعا زمینه را برای ظهور سوبژکتیویته در نیچه به عنوان «ارادة معطوف به قدرت » فراهم می آورد.