چکیده:
فلسفه حقوق مالکیت فکری بر دو مبحث بنیادین استوار است : مفهوم حق مالکیت فکری و توجیه این حق. تاریخ حقوق ایران برای شناسائی مفهوم حقوق مالکیت فکری با سه دشواری مواجه بوده است: آمیختن مالکیت اعتباری و مالکیت حقیقی، آمیختن تصرف و مالکیت، و ضرورت عین بودن مبیع. در توجیه مالکیت فکری نیز می توان به سه امر استدلال کرد: مالکیت فکری همچون حق طبیعی، مالکیت فکری همچون شخصیت، و مالکیت فکری همچون امتیاز. سعی این مقاله آن است که با تحلیل خطایی که حقوق سنتی از دیرباز به آن مبتلا شده، هم در مفهوم مالکیت های فکری بازاندیشی کند و هم توجیهی دیگر بر آن بیابد. حقوقدانان مایلند هر رابطه ای را در چارچوب مالکیت فهم کنند اما ضرورتی نیست که هرگونه حق معنوی به مالکیت تحویل شود؛ می توان محق بود ولی مالک نبود و نیز می توان زیان به حقوق معنوی را از دریچه مسؤولیت مدنی نگریست.
خلاصه ماشینی:
"در آثار فقیهان قرن هفتم و هشتم نیز دلیلی متقن بر این مطلب یافت نمیشود؛شهید اول و محقق حلی بیع را فقط به نقل ملک تعریف کردهاند(محقق حلی،چاپ سنگی،ص 98)1 و علامه حلی نیز در یکی از کتابهای خود تنها چنین شرط کرده است که مبیع باید صلاحیت تملیک و تملک را داشته باشد(حسینی عاملی،مؤسسه آل بیت،ص 219 و شهید اول،ص 246).
جایی نیز که استفاده از لفظ صلح اثری سازشگونه ندارد باید آن را تعبیری مجازی از بیعی حقیقی دانست؛ بهطور مثال شخصی که میخواهد تلفن خود را منتقل کند مجبور میشود که از لفظ صلح استفاده کند حال آنکه او به واقع قصد فروش تلفن را دارد و این صلح همان بیع است نه پدیدهای دیگر برای حل و فصل تخاصم.
دوم آنکه در طبیعت،موادی خام وجود دارد که کار بر روی آن انجام میشود اما مواد خام در مالکیتهای فکری کدامند؟برخی،واژگان و الفاظ یا میراث فرهنگی گذشته را،مواد خام مالکیت فکری دانستهاند؛چه آثار ادبی با کمک آثار قبلی خود به وجود آمدهاند و امروز زیان بر شانههای غولهای دیروز نشستهاند: گرچه هر قرنی سخن آری بود#لیک گفت سالفان یاری بود در این صورت آیا میتوان سهم هر مؤلف را به دقت تعیین کرد؟ادوین هتینگر2 معتقد است چون هیچکس در خلأ چیزی نمینویسد و همه از گذشتگان بهره بردهاند،اشکالی در آن نیست که حاصل کار فکری،متعلق به جامعه باشد نه متفکر."