چکیده:
در این مقاله دستوری-محتوائی،تلاش شده ضمن تحلیلی نقادانه از پژوهش مدرسی در ایران، مشکلات کار آموزشی-پژوهشی را ناشی از چهار مشکل(عدم مناسبت جامعهشناختی،عدم مناسبت فرهنگی،عدم صلابت منطقی و فقدان کارآمدی سیاسی)معرفی شود.نویسنده به اقتضای این معرفی تحلیلی و برساخته،یکی از مشکلات مبتلا به ایرانی را تحت عنوان"هیجانگرائی"رصد کرده است. فراتر از آن،او با تکیه بر رویکردی فراسوگرایانه از لحاظ شناختی،و نوعملگرایانه از لحاظ فلسفی ارائه دهد.در این تلاش،هم مسئله موضوعیت مشکلات واقعی ایران مدنظر قرار گرفته،و هم خشیه ظنی و غیر جزمی.ضمن آنکه،موضوع روش بهانه پرداخن به امر محتوائی شده،اما نکته در درون یک قالب متصلبشناختی محصور نمانده است.به رغم احترام به رویکردهای متکثر،رویکرد کثرتگرای این نوشته ملازم با نوعی فراسوگرائی است که با محرکه اشراقی(حیات-فناگرائی)حرکت را آغاز،و با تدبیر علمی-فلسفی،چشمانداز فلسفی را برای نیل به جهان مجرد فرا-ضابطی-فراطبیعی تصویر میکند.
خلاصه ماشینی:
"اما نکته مهم اینست که اولا"چه عواملی موجب شده که حتی امروز دستیابی به این هدف دور از دسترس بنماید؟ثانیا"به لحاظ این تحول،تا چه حد چشمانداز سیاسی ایران در آینده نزدیک نیز کدر بنماید؟ ثالثا"چرا جامعه به هنگام تغییرات بنیادی به اشخاص تکیه میکند؟رابعا"چرا به هنگام تغییرات بنیادی-ازجمله زمان تدوین قانون اساسی-یا بروز اعتراضات معیارهائی را برای ضمانت اجرائی تعیین نمیشود تا به مقتضای آن،دولتمردان اقتدار واگذار شده را به قدرت مستقل از مردم تبدیل نکنند؟خامسا"چه رابطهای بین این مشکل سیاسی جامعه و شناخت آنان برقرار است؟سادسا"شناخت مناسب میتواند به نهادهای مدنی مستحکمی برای ایجاد ضمانت اجرائی دولتمردان تبدیل شود؟سابعا"تا چه اندازه مالکیت دولت بر ابزارهای متنوع قدرت ازجمله منابع نفت،به این موقعیت دولت در تداوم سلطه غیر دموکراتیک کمک میکند؟ثامنا"با شرائط موجود،چگونه میتوان جامعه را در مقابل استبدادگرائی تجهیر کرد؟تاسعا"چه عواملی میتوانند این هدف را محقق کنند؟ برخلاف ادعای اندیشمندان و تحلیلگران،بسیار مشاهده میشود که دیگر فقر فرهنگی را نمیتوان بهانهای برای توجیه معضله نبود دموکراسی در ایران دانست.
سوالات فرعی مرتبط با این سئوال اصلی و مکمل عبارتاند از: -تا چه حد تداوم رویکرد ایدئولوژیک ستیزهجو موجب پذرش انفعالی اقتدارگرائی شده است؟ -تا چه حد ناتوانی فردی و گروهی ایرانیان در ایجاد زندگی خود-اتکاء از نهادین شدن دموکراسی در ایران جلوگیری کرده است؟ -تا چه حد فقدان آموزش توانبخش حرفهای موجب جلوگیری از نهادین شدن دموکراسی شده است؟ -تا چه حد احساس توانمندی توام با تخصص مفید حرفهای بر تحول مثبت به سوی ایجاد جامعه دموکراتیک-هرچند در سطح محدود-نقش دارد؟ -تا چه میزان استقلال مالی و شغلی از دولت بر پایائی شخصیتی انسان در جهت نیل به دموکراسی نقش دارد."