چکیده:
بیشک امام محمّد غزالی یکی از شخصیتهای تاثیرگذار در تاریخ اندیشه است. کمتر دانشمندی پیدا میشود که به اندازۀ او دارای تحوّلات اندیشهای ناشی از دانایی باشد. او در حوزۀ تفکّر دینی یک مفتی است. اندیشههای فقهی وی بیشتر رنگ و بوی فقه عملی و اخروی دارد تا یک فقه نظری و مدرسی بیروح. وی در مقطعی یک فیلسوف و متکلّم بهتمام معناست و کمتر کسی در مقابل برهانهای عقلی او حرفی برای گفتن دارد. همین فیلسوف در مقطعی به این نتیجه میرسد که فلسفه گرهگشای مشکلات علمی ایشان نیست و عالمانه به مخالفت با مبانی فلسفی برمیخیزد و کمتر کسی قدرت پاسخگویی به شبهات وی را دارد. او بنیانگذار فلسفۀ انتقادی و در این زمینه الگوی بسیاری از فیلسوفان اروپایی است. او ناگاه هویت خود را در اندیشههای عرفانی مییابد و بر اندیشه و سلوک عارفان صاحب نام تاثیر میگذارد. در حوزۀ تفسیر نیز از جمله مفسرانی است که سیرة تفسیری وی مورد توجّه مفسران بعدی قرار میگیرد. این تغییر مسیرهای فکری تا آنجا پیش میرود که منجر به گرایش وی از مذهب عامّه به مذهب اهل بیت میشود. روش نگارنده در تدوین این مقاله، تاریخی از نوع توصیفی ـ تحلیلی مبتنی بر منابع کتابخانهای است.
خلاصه ماشینی:
ناگفته نماند که غزالی همزمان با حکیم عمر خیام نیشابوری فیلسوف و ریاضیدان معروف زندگی میکرد و گفته میشود که در مدّت حضوردر نظامیة نیشابور از وی دانش ریاضی آموخته است(زرینکوب، 1381: 30) اصلاح تقویم باستانی و خورشیدی ایران با محوریت خیام و همکاری علمی چند دانشمند دیگر با عنوان زیگ یا زیج جلالی در این دوره صورت گرفته است(تقیزاده، 1388: 167) اگرچه کسی به مدّت حضور غزالی در اصفهان اشاره نکرده است، ولی اگر زمان پایان تحصیل او در نظامیه نیشابور در سال 478 را از زمان ورودش به نظامیة بغداد یعنی سال 484 کم کنیم، نتیجه میگیریم که غزالی این شش سال را بهعنوان عالمی درباری در دربار ملکشاه و محافل علمی و دینی وابسته به حکومت احتمالاً نظامیة اصفهان، به تدریس و انتقال علوم و کسب شهرت بیشتر مشغول بوده است.
شرکت در چنین مراسمی یعنی رسیدن غزالی به اوج قلّۀ دنیا و دنیاداری، ولی او کسی نیست که بر این قلّه توقفی ماندگار داشته باشد(زرینکوب، 1381: 61-53) c) فرار از مدرسه و آغاز سیروسلوک ناگاه ورق برمیگردد، فطرت و نطفة پاک و روزی حلال پدر رنج کشیده و فهمیده و آموزههای انسانی و عرفانی عارفان بزرگی که غزالی در مسیر آموختن از آنها درس انسانیت و خداگونه بودن آموخته بود و از همه مهمتر خواست قلبی و خودآگاهی پویای وی موجب میشود که آن استاد جوان و مغرور که تا دیروز به چیزی جز شهرت نمیاندیشید، به آن درجه از آگاهی و روحانیت برسد که از تداوم زندگی مجلل و اشرافی و فاصلهگیری از طبقات محروم بیزار و متنّفر شود.