خلاصه ماشینی:
"آیا این درست است که در«پرسونا»، به مانند دانشمندی محقق،درباره محدودیتهای هنرمندی که میخواهد تقلیدش از واقعیت،به حقیقی بودن و پیچیده بودن خود واقعیت باشد،تحقیق میکردید؟آیا نمیخواهید بگویید:«بنابراین،من از طریق بیان آفریدههای هنریم و با نشان دادن اینکه آنها درست در لحظهای که رنگ واقعیت میپذیرند،و تجزیه میشوند،یا درهممیریزند،محدودیتها را به نمایش در خواهم آورد؟» *آنچه شما میگویید بسیار جالب است،اما آن چیزی نیست که در ذهن من بود.
*برای تماشاگری که میخواهد این ارجاعات شخصی را درک کند چه جوابی دارید؟نه تنها برای ظهور چند بارهء مجسمه در فیلمهایتان،یا یافتن نامهها و دفتر خاطرات توسط فولگرها و آندهآسها،یا ترس شخصی شما از پرندهها،که صحنهء اوج«ساعت گرگومیش»را میسازد،بلکه حتی برای لحظههای کوتاهی مانند لحظهای که در«مصیبت آنا»پرنده،خود را به پنجره میکوبد،چه توضیحی دارید؟برای شخصی که مرتب این چیزها را میبیند اما معنی آن را نمیفهمد چه جوابی دارید؟او فکر میکند برگمان پیامی فرستاده است،اما این پیامها چیستند و چرا؟ *شاید چیزهایی که برای من بسیار با معنی هستند برای دیگران هم معنایی داشته باشند، *آیا از تکرار آنها منظور خاصی ندارید؟ *نه.
*آقای برگمان،چرا در فیلمهای«سه عشق عجیب»و «رازهای زنان»شخصا ظاهر شدید؟ *فقدان مواجب[میخندد] (به تصویر صفحه مراجعه شود) *به پول احتیاج داشتید؟ *بله[میخندد] *چرا در این لحظه معین از کار سینماییتان،تصمیم گرفتید یک کمدی بسیار استیلیزه شده به نام«لبخندهای یک شب تابستانی»بسازید؟ *تصور میکردم زمان توفیقی تجاری فرارسیده است و گرچه هیچکس با من موافق نبود،مجاب شده بودم که این فیلم موفق خواهد شد."