خلاصه ماشینی:
"این نیز وجه اشتراک دیگری میان دو نظریه است،اما تفاوت از برمیخیزد که از نظریهء الگو مشخص نمیکند جنبههای فرهنگ و جامعه محمتلتر است که الگوهای پایهای باشند(گر چه اکثرا از دین، اختراعات تکنولوژیک یا افکار سخن میرود)،در حالی که نظریهء ساختار ارزش پایهای تبیینی را به روابط اجتماعی میدهد.
جمعبندی اگان شامل این نکات اساسی است: ساختار اجتماعی به لحاظ تنوع صور محدودتر است و تغییرات آن بیشتر قابل پیش بینی است تا الگوهای فرهنگ؛روابط اجتماعی انتزاعیترند و پرداختن به آنها دشوارتر از پرداختن به صور فرهنگی است؛ساختار و فرهنگ با ملاکهای مختلف تعریف میشوند و تغییراتشان میتواند مستقل از هم باشد؛فرهنگ به طور کلی برای تمامیت شخصیت فرد احتمالا اساسیتر باشد،گر چه وجود فرد در روابط اجتماعی نیز اهمیت فراوان دارد؛به نظر میرسد که بررسی صور فرهنگی بیشتر تابع مطالعات تاریخی باشد،در حالی که ساختار اجتماعی بیشتر از طبقه بندی و مقایسه استنباط میشود،گر چه شیوهء قیاس کنترل شده،در یک چارچوب تاریخی مفروض،باید هم در بررسی ساختار به کار رود و هم در بررسی فرهنگ.
اگان تفاوتهای عمده بین انسان شناسی اجتماعی بریتانیا و قوم شناسی آمریکایی را با عنایت به تأکیدی که هر یک از این دو جهت مکمل هم دارند،چنین بر میشمارد: «انسا شناسان اجتماعی بریتانیا متمایلند به اینکه خود را چونان جامعه شناسان بینگارند که در ابتدا به ساختارهای اجتماعی و نهادهای جوامع ابتدایی میپردازند،و یا از ساختار اجتماعی به مثابهء چارچوبی برای سازمان دادن و تفسیر پدیدههای فرهنگی بهره میگیرند و اکثرا قوم شناسان آمریکایی فرهنگ را مفهوم عمده و نقطهء عزیمت میگیرند و ساختار اجتماعی را تابع آن میدانند(اگر اصلا از این مفهوم استفادهای بکنند)و ترجیح میدهند که با مفاهیم الگوی فرهنگ و صورت فرهنگی کار بکنند»."