خلاصه ماشینی:
"من معتقدم که، اگرچه تئوری تغییر شکل دولت بهطور کلی در این که تهدیدهای نظامی باعث ایجاد دولتهای حد اکثری میشود صحیح است و هرچند که محیطهای تهدید خفیفت و دیگر کارکردهای دولت بر دولتهای حداقلی متکی هستند، ولی آن نظریه دارای یک نقص و نارسایی است، چون، غالب دولتها تمایلی به بازگشت به قلمرو دوره قبل از جنگ ندارند و به کاهش یکپارچگی و تجزیه در شرایط فقدان تهدیدهای بلندمدت خارجی رضایت نمیدهند.
مسأله کلیدی این است، نهادهایی مانند دولت چه نوع از هزینههای اداری را میتوانند اصلاح کنند؟استدلال من این است که تهدیدهای نظامی و جنگ بهطور اساسی هزینههای اداره سیاستهای بین المللی را افزایش میدهند و یک دولت حد اکثری را توجیه میکنند، اما روابط اقتصادی داخلی و بین المللی هزینههای اداری کمتر پدید میآورند و بنابراین دولت حداقلی کارآمدتر میشود استدلال رونالد کاسه درباره این که چرا شرکتها پیوسته در اندازه و حوزه و قلمرو توسعه نمییابند، به خوبی برای دولت هم به کار میرود.
خلاصه این که، در حالی که تحول محیط امنیت بین المللی، به یک نحو بر همه دولتها تأثیر نخواهد گذاشت، از یک طرف به نظر میرسد که احتمالا پیامدهای منفی یکپارچگی کاهش یافته برای برخی از دولتها را افزایش داده و رشد حوزه مداخله بسیاری از دولتها را پایین خواهد آورد(و در مواردی آن را از بین خواهد برد)متأسفانه، اکثر چشماندازهای سیاسی موجود رضایتبخش نیستند، دولتها با امکانات انتخابی وسیع، احزاب قوی و نظامهای پارلمانی، ممکن است مقاومت بیشتری در برابر فشارهای محلی فزاینده داشته باشند."