چکیده:
یکی از شبهات مطرح در مورد رابطه اخلاق و دین، «تقدّم اخلاق بر دین» است که بر اساس آن در صورت تعارض اخلاق با گزارهها و آموزههای دینی، از جمله گزارههای فقهی، گزارههای اخلاقی مقدم است. در این نوشتار، با تکیه بر مبانی معرفتشناسی و قوانین اصولی، ثابت شده است که اولا میان اخلاق و آموزههای دینی تعامل و همگرایی وجود دارد؛ ثانیا عقل خود در مییابد که توانایی آن در شناخت همه ارزشهای اخلاقی و دینی محدود است و به وحی نیاز دارد؛ ثالثا اگر بین مبانی اخلاق با گزارههای دینی تعارضی دیده میشود، تعارضنمایی است که باید منشا تعارض را یافت؛ زیرا آنچه به عنوان تعارض پنداشته میشود، در واقع تعارض نیست بلکه عقل یا شهود و حس باطنی متکی بر تجربه، آن را تعارض تلقی میکند. از اینرو، لازم است با منظومه معرفتی منسجم، با تحقیق و جستوجو در احکام اخلاق فرادینی و نسبتسنجی میان آن با احکام ظنی معتبر دینی، به توازن و همگرایی همت گماشت. برای رسیدن به این توازن و همگرایی لازم است در مرحله اول به سراغ مبادی و مبانی انسانشناختی، هستیشناختی و معرفت شناختی به دست آمده از خود دین رفت تا منشا تعارض مشخص شود.
خلاصه ماشینی:
در این نوشتار، با تکیه بر مبانی معرفتشناسی و قوانین اصولی، ثابت شده است که اولاً میان اخلاق و آموزههای دینی تعامل و همگرایی وجود دارد؛ ثانیاً عقل خود در مییابد که توانایی آن در شناخت همه ارزشهای اخلاقی و دینی محدود است و به وحی نیاز دارد؛ ثالثاً اگر بین مبانی اخلاق با گزارههای دینی تعارضی دیده میشود، تعارضنمایی است که باید منشأ تعارض را یافت؛ زیرا آنچه به عنوان تعارض پنداشته میشود، در واقع تعارض نیست بلکه عقل یا شهود و حس باطنی متکی بر تجربه، آن را تعارض تلقی میکند.
ناگفته نماند، این نکته به معنای التزام به دیدگاه اشاعره نیست (که علت نادرستی یک عمل را تنها نهی خداوند میدانند و علت حسن یک عمل را تنها امر خداوند عنوان میکنند)؛ بلکه نکته قابل توجه در این مطلب، آن است که هرچند خداوند برای درک و حکم عقلانی اهمیت و جایگاه مهمی قائل شده است؛ ادراکات عقلی و اعتباری انسان در حوزه فعل خداوند صادر میشوند که طبق آن، احکام دینی، انسان را به سوی احکام اخلاقی و قوانین عملی سعادتبخش رهنمون میشوند؛ احکام و قوانینی که انسان به طور فطری با تعقل صحیح و دور از خرافات میتواند آنها را تأیید و درک کند (ر.
اما در دین اسلام، به عنوان کاملترین دین و خاتم ادیان؛ پاسخ به این پرسشها به صورت گستردهتر و روشنتر برای بشر بیان شده است و در واقع، دین اسلام با بیان آنچه به آن «اخلاق» گفته میشود، به بیان مصادیق و جزئیات آن نیز پرداخته است؛ زیرا عقل هرچند میتواند پارهای از واقعیتهای اخلاقی را درک کند؛ به تنهایی نمیتواند دریابد از جهت تطبیق مصداقی چه کارهایی «حَسَن» و چه کارهایی «قبیح» هستند، بلکه تنها به کمک وحی میتواند به مصادیق واقعیتهای اخلاقی آگاهی یابد.