چکیده:
«علیّت» از جمله مفاهیمی است که پیشینهای طولانی در فلسفه و شناخت انسانی دارد. انسان از همان آغاز حیات، خواهان کشفِ چرایی و علت پدیدهها بود؛ این مفهوم در تاریخ اندیشههای فلسفی، فراز و نشیبهای زیادی را پیموده است، زیرا پاسخهای ارائه شده برای علتِ پدیدهها، به طور کامل متاثر از نوع آگاهی و شناخت انسان در گسترههای تاریخی و جغرافیایی مختلف بوده است؛ آگاهیها و شناختهایی که اندیشمندانی مانند ارنست کاسیرر معتقد بودند که پیوسته الگویی عقلانی نداشته است. به زعم کاسیرر الگوهای غیرعقلانی نیز در شکلبخشی صورتهای شناختی انسان دخیل بودهاند؛ شناختی که وی از آن با عنوان «آگاهی اسطورهای» یاد میکند. هدف از نگارش این مقاله، معرفی انواع روابط علیّتی در این غیرتعقلیترین فرمِ شناختی انسان است که برایناساس با استناد به مبانی، قوانین بنیادین و دیگر آبشخورهای آگاهیدهنده در این آگاهی، به بازکاوی، توصیف و تحلیل انواع روابط عِلّی در این فرم شناختی پرداخته شده است.
Causality" is one of the concepts that has a long history in philosophy and human cognition. from the very beginning of human life, man wanted to discover the reason and cause of phenomena; this concept has gone through many ups and downs in the history of philosophical thought. The answers given to the cause of phenomena have been entirely influenced by the type of human consciousness and cognition in different historical and geographical areas; the knowledge and cognitions that thinkers such as Ernest Cassirer believed were not consistently logical. They were not always had a rational patterns, and irrational patterns were involved in shaping human cognitive forms; It is referred to as the "mythical knowledge."The purpose of writing this article is to introduce the types of causal relationships in this most irrational form of human cognition, based on which, based on the basics, rules and other sources of information in this awareness, to review, describe and analyze The types of causal relationships are discussed in this cognitive form.
خلاصه ماشینی:
انسان از همان آغاز حیات ، خواهان کشفِ چرایی و علـت پدیـده هـا بـود؛ ایـن مفهـوم در تاریخ اندیشه های فلسفی، فراز و نشیب های زیادی را پیموده است ، زیـرا پاسـخ هـای ارائـه شده برای علتِ پدیده ها، به طور کامل متاثر از نوع آگاهی و شناخت انسان در گستره هـای تاریخی و جغرافیایی مختلف بوده است ؛ آگاهیها و شناخت هایی کـه اندیشـمندانی ماننـد ارنست کاسیرر معتقد بودند که پیوسته الگـویی عقلانـی نداشـته اسـت .
کاسیرر به مانند کانت (Emmanuel Kant)، شناختِ انسانی را تنها از مسیر فـرم هـایی از مفاهیم ذهنی و البته انتزاعی که در واقع ابزارهای شناختی او هستند، امکان پذیر مـیدانسـت ، اما راه وی در جایی از راه استادش جدا میشود که به زعم کاسیرر این فرم ها تنها بـه الگوهـا و مسیرهای عقلانی محدود نیستند و شـناخت شناسـی عمـومی رایـج (عقلگـرا)، بـا فـرم و محدودیت های سنتیاش ، الگوی روش شناسی کاملی برای علوم انسانی ارائه نخواهد داد؛ لـذا میبایست مباحث شناخت شناسی دامنه ای وسیع تر پیدا کند، و بـه جـای کنکـاشِ صـرف در قضایای عمومی شناختِ علمی از جهان ، میبایسـت فـرم هـای گونـاگون «فهـم انسـانی» از پیرامونش معرفی و از یکدیگر متمایز گردند.
مفهوم «علیت » و رابطۀ عِلی میان امور، اشیاء و پدیـده هـا، یکـی از مهـم - ترین این شکل های ادراکی است ، به طوری که شناخت اسطوره ای، ویژگـیهـا و مختصـات متفاوتی را نسبت به آنچه که در آگاهی عقلانی و علمی از ایـن مفهـوم برداشـت مـیشـود، ارائه میدهد.