خلاصه ماشینی:
"برای آن به شما مراجعت نمودم که گذرنامه خارجی دارم و این از سفر سال گذشتهان به ایران باقی مانده است.
ملا آجیک از سران نهضت اسلامی تاجیکستان با خط فارسی نوشته: «در تختهء در نوشتم ای دوست یک قطعه برای یادگاری شاید که به این بهانه روزی بر خط نگری و یادم آری» رحیم نورالله بیک از اعضای فعال نهضت ملی تاجیکستان میگوید: «بشکفتن باغ و بوستان میگذرد گل میگذرد،فصل خزان میگذرد امسال رود،سال دگر باز آید تا سال دگر عمر جوان میگذرد و صدها رویداد دلخراش دیگر.
در حین اینکه او را از میان ازدحام میبردهاند،از دور مرا دیده است که طرف چاپخانهء«راحت»میروم و شاید من هم ایشان را دیدهام،ولیکن آزادش نکردهام،افزون بر این گفت:بار دیگری هم مرا دیده کت و شلوار نو بر تن طرف قصر رئیس جمهور نگریسته و میخندیدهام.
در گذر چند ماه آنها را دوبار خرسند دیدم: بار نخست وقتی که کینجه یوف با تفنگ و تانک وو توپ به دوشنبه تاخت،نویسندههای همسایهء من خانه خانه گشته همدیگر را به آغوش کشیده تبریک گفتند بچههایان در آشیانهها دویده«ناشی پریشلی» (آدمیان ما آمدند)میگفتند بار دوم زمانی که حکومت کنونی از دریای خون ناحق گذشته به کرسی دولت نشست،آنها با عجلهء تمام به روی صحن نقل و شیشههای شراب بر آورده دود و گرد کرده آش پختند.
روز چهاردهم سپتامبر سال 3391 در محکمه ماجرا برخاست که گویا بغداسریان برای خودکشی کردن و یا نابود ساختن بازار صابر به دست خود او و یا کس دیگری،خنجر دودمهء دسته سرخی داده باشد."