چکیده:
دربارۀ مفهوم واژه «پیشین» و به پیروی از آن، دربارۀ واژه «پسین» و گستره مفهومی این دو، چند پرسش اساسی قابل طرح است که برخی از فیلسوفان غرب، مستقیم یا غیرمستقیم به آنها پرداختهاند. پرسشهایی از این دست که آیا مراد از «پیشین» تنها قضایای پیشین است یا مفاهیم پیشین را هم میتوان در نظر گرفت؟ آیا مراد از استقلال از تجربه در معارف پیشین، استقلال از تجربه بیرونی است یا درونی، یا هر دو؟ آیا مراد از استقلال از تجربه در مقام تکوین است یا مقام توجیه، یا هر دو؟ آیا قضایای پیشین تنها قضایای یقینی و ضروری را در برمیگیرد یا قضیه غیرضروری و غیریقینی پیشین را هم میتوان در نظر گرفت؟ در این مقاله پاسخ فیلسوفان غرب به این پرسشها بررسی و نقد شده و سرانجام، نگارنده دیدگاه برگزیده خود را تبیین کرده است.
About the meaning of the words "prior" and "posterior" and their conceptual extension, some basic questions may be proposed of which some Western philosophers, directly or indirectly, have spoken. Questions such as whether the "prior" refers only to the prior propositions or the prior concepts may also be considered? Does by independence from experience independence from external or internal experience is meant? Does the independence of experience refer to the status of creation, maqām-i takwīn, or to the status of justification, maqām-i tawjīh, or to both? Do priori propositions include only definite and necessary propositions, or priori non-essential and uncertain propositions may also be considered? In this article, the answers of Western philosophers to these questions are critically studied, and finally, the author`s preferred view has been referred to.
خلاصه ماشینی:
آيا معرفت پيشين ، اين گونه معارف را نيز در بر ميگيرد؟ د) هدف از تفکيک معارف پيشين از پسين ،آيا بيان تمايز ميان منشأ ايجاد دو نـوع معرفت است ، يا مراد او تفکيک ميان دو نوع معرفت از جهت توجيه صدق است ؟ ه ) آيا درميان مفاهيم نيز مي توان به معرفـت پيشـين قائـل شـد؟ يعنـي آيـا ايـن تفکيک به حوزه قضايا اختصاص دارد يا اينکه تصورات را نيز ميتواند در بر گيرد؟ و) مراد از تجربه در تعريف معارف پيشين چيست ؟ آيا تنها، تجربه حسي اسـت يا تجربه هاي دروني، يعني معارف ناشي از درون نگري را نيز در بر ميگيرد؟ ز) تعريف کانت از معرفت پيشين ، تنها بيانگر تجربينبودن سرچشمه معـارف پيشين است ؛ اما او بيان نميکند که معارف پيشين از چه منبعي ناشي مـيشـوند؛ بنابراين بايد معلوم سازيم که معارف پيشين از کجا ميآيند و منشأ آنها چيست ؟ ح ) تعريف کانت ، تعريفي سلبي از معرفت پيشين است ؛ يعني درباره معـارف پيشين ، تنها ويژگي تجربينبودن را بيان ميکند؛ اما ويژگيهـاي ايجـابي معـارف پيشين را معلوم نميکند؛ ازايـن رو جـا دارد بپرسـيم معـارف پيشـين داراي چـه ويژگيهاي ايجابي هستند؟ ط ) افزون بر اين ، براي تفکيک اين دو نوع معرفـت ، بايـد ديـد کـدام يـک از ويژگيهاي قضاياي پيشين را ميتوان به عنوان معيار جامع و مانع براي تشخيص قضاياي پيشين معرفي کرد؟ ي) آيا ويژگيهاي تحليليبودن ، ضروريبودن ، بـديهيبـودن ، صـادق بـودن و يقينيبودن را ميتوان به قضاياي پيشين نسـبت داد يـا خيـر؟ و نسـبت قضـاياي پيشين با هر يک از ويژگيهاي فوق به لحاظ مفهوم و مصداق چيست ؟ آنچه در پي ميآيد، تنها بررسي و تلاش بـراي پاسـخ دادن بـه شـش پرسـش نخست است که به چيستي و ماهيت قضاياي پيشين مربوط ميشـود.