چکیده:
پژوهش حاضر، با هدف تدوین مدل علّی گرایش به طلاق عاطفی بر اساس الگوهای ارتباطی زوجین با میانجیگری دلزدگی زناشویی انجام شد. با توجه به هدف، این مطالعه از نوع کاربردی و شیوه اجرای آن توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری شامل تمامی زوجین مراجعهکننده به مرکز مشاوره بهزیستی شهرستان قصرشیرین طی سالهای 1398- 1397 بودند که از میان آنها به شیوه در دسترس، 384 زن و مرد بهعنوان حجم نمونه انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده، پرسشنامههای استاندارد طلاق عاطفی گاتمن (1999)، الگوهای ارتباطی (CPQ) و دلزدگی زناشویی پاینز (1996) بود. نتایج تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمونهای آماری همبستگی پیرسون و معادلات ساختاری نشان داد: بین گرایش به طلاق عاطفی بر اساس الگوهای ارتباطی با میانجیگری دلزدگی زناشویی رابطه معنیداری وجود دارد. همچنین، دلزدگی زناشویی، رابطه بین گرایش به طلاق عاطفی و الگوهای ارتباطی را میانجیگری میکند. نتایج پژوهش حاکی از آن است که با افزایش الگوی ارتباطی سازنده متقابل در بین زوجین متقاضی طلاق، آنها دلزدگی زناشویی کمتری را تجربه میکنند. در صورتی که دلزدگی زناشویی زوجین متقاضی طلاق نیز بالا رود، طلاق عاطفی افزایش مییابد.
The purpose of this study was to develop a causal model of the tendency for emotional divorce based on self-differentiation through marital attachment mediation. Considering the aim of this study, a descriptive-correlational study was conducted. The statistical population of this study included all couples who referred to the welfare counseling center of Qasrshirin city during 2018-2019. From among them, 100 men and women were selected using multi-stage random sampling method. Data were then collected using Gutman's Emotional Divorce Questionnaire (1999), DSI-SF Self-Diversity (2011), and Paines' Marital Dissatisfaction Questionnaire (1996).The results of data analysis using Pearson correlation and structural equation tests showed that there was a significant relationship between tendency to divorce based on self-differentiation and mediation of marital burnout.The findings showed that marital attachment mediates the relationship between the tendency to emotional divorce and its differentiation. Marital attachment is one of the important factors affecting the level of mental health promotion and identifying the factors along with proper planning can lead to decrease in emotional divorce and increase self-differentiation.The results indicate that by increasing the pattern of mutually constructive communication among couples seeking divorce, they experience less marital boredom. If the marital boredom of the couple seeking divorce also increases, the rate of emotional divorce will increase.
خلاصه ماشینی:
نتايج تجزيه و تحليل داده ها با استفاده از آزمون هاي آماري همبستگي پيرسون و معادلات ساختاري نشان داد: بين گرايش به طلاق عاطفي بر اساس الگوهاي ارتباطي با ميانجيگري دلزدگي زناشويي رابطه معنيداري وجود دارد.
در واقع ، اين پژوهش ، به منظور پاسخ به اين سؤال ها طراحي شده است که : آيا بين طلاق عاطفي بر اساس الگوهاي ارتباطي با ميانجيگري دلزدگي زناشويي زوجين رابطه معنيداري وجود دارد؟ و با بررسي پيشينه هاي پژوهشي و يافته هاي تحقيق آيا ميتوان اين روابط را به صورت معادلات ساختاري بيان کرد؟ چارچوب نظري تحقيق در جامعه ايران ، اگر امروز با آمارهاي رو به رشد طلاق قانوني مواجه ميشويم ، در کنار آن مسأله اي بزرگ تر، تحت عنوان طلاق عاطفي وجود دارد.
جدول ٢: مشخصات جمعيت شناختي نمونه مورد بررسي (به تصویر صفحه رجوع شود) يافته هاي توصيفي اين پژوهش بر اساس آماره هاي توصيفي نشان داد که ميانگين براي متغيرهاي پژوهش ، براي الگوهاي ارتباطي، دلزدگي زناشويي و طلاق عاطفي به ترتيب برابر ٦٦/٤٢، ١٢٦/٣٤ و ١٧/٣١ است .
نتايج حاصل از مدل معادلات ساختاري و روابط ساختاري بين متغيرها نشان داد الگوهاي ارتباطي بر طلاق عاطفي تأثير دارد و اين ميزان ، برابر با ٠/٦٧١ است .
نتايج حاصل از مدل معادلات ساختاري و روابط ساختاري بين متغيرها نشان داد دلزدگي زناشويي بر طلاق عاطفي تأثير دارد و اين ميزان ، برابر با ٠/٦٣٢ است .
نتايج حاصل از مدل معادلات ساختاري و روابط ساختاري بين متغيرها نشان داد الگوهاي ارتباطي از طريق دلزدگي زناشويي بر طلاق عاطفي تأثير دارد و اين ميزان برابر با ٠/٤٣٣ است .