چکیده:
هدف این پژوهش بررسی مقایسهای سطح تحلیل سیاست خارجی در خاورمیانه از منظر نظریههای روابط بینالملل با تاکیدبر نظریهی گفتمان است. دراینراستا با روش توصیفی-تحلیلی، مبانی و گزارههای نظریههای پساساختارگرایانه و بهصورت خاص نظریات گفتمانی، نسبت میان گفتمان و تحلیل سیاست خارجی و امکانات تحلیل گفتمان در توضیح تحولات و سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه را بررسی خواهیم کرد. نتایج حاکی از آن است که نظریههای پساساختارگرا و بهصورت خاص تحلیل گفتمان، با تاکیدی که بر ساخت معنایی واقعیت دارند، در تحلیل سیاست خارجی دولتها به نقش عوامل معنایی، زبانی و گفتمانی توجه میکنند؛ لذا چه بهلحاظ نظری و چه در توضیح تحولات عملی و عینی خاورمیانه و سیاست خارجی کشورهای این منطقه، در مقایسه با نظریههای جریان اصلی روابط بینالملل، امکانات بیشتری را در اختیار پژوهشگران قرار میدهند.
The purpose of this study is to compare the level of foreign policy analysis in the Middle East from the perspective of international relations theories with an emphasis on discourse theory. In this descriptive-analytical method, we will examine the foundations and propositions of poststructuralist theories, in particular discourse theories, the relationship between discourse and foreign policy analysis and the possibilities of discourse analysis in explaining developments and foreign policy in the Middle East. The results indicate that poststructuralist theories and in particular discourse analysis, with their emphasis on semantic construction, pay attention to the role of semantic, linguistic and discourse factors in the analysis of governments' foreign policy. Therefore, both theoretically and in explaining the practical and objective developments in the Middle East and the foreign policy of the countries in this region, they provide more opportunities for researchers compared to the mainstream theories of international relations.
خلاصه ماشینی:
دراين راستا با روش توصيفي - تحليلي، مباني و گزاره هاي نظريه هـاي پساسـاختارگرايانه و بـه صـورت خـاص نظريـات گفتماني ، نسبت ميان گفتمان و تحليل سياسـت خـارجي و امکانـات تحليـل گفتمـان در توضيح تحولات و سياست خارجي کشورهاي خاورميانه را بررسي خـواهيم کـرد.
نتـايج حاکي از آن است که نظريه هاي پساساختارگرا و به صـورت خـاص تحليـل گفتمـان ، بـا تاکيدي که بر ساخت معنايي واقعيت دارند، در تحليل سياست خارجي دولت ها بـه نقـش عوامل معنايي، زباني و گفتماني توجه مي کنند؛ لذا چه به لحاظ نظـري و چـه در توضـيح تحولات عملي و عيني خاورميانه و سياست خارجي کشـورهاي ايـن منطقـه ، در مقايسـه با نظريه هاي جريان اصلي روابط بين الملل ، امکانات بيش تري را در اختيار پـژوهش گـران قرار مي دهند .
با توجه به اين که از ميان رويکردهاي موجود در مباحث پساساختارگرايان ، نظريه ي گفتمـان و کـاربرد آن در تحليـل سياسـت خـارجي کشورهاي خاورميانه مطمح نظر اين مقاله است ، اين پرسش مطرح ميشود کـه : از ميـان رويکردهاي نظري روابط بين الملل ، کدام يک در توضـيح تحـولات خاورميانـه مفيدترنـد؟ نظريه هاي معنايي روابط بين الملل ، به ويژه نظريه هاي گفتماني چگونه ميتوانند در تحليل سياست خارجي کشورهاي خاورميانه تاثيرگذار باشند؟ در پاسخ به اين سوال ، ابتدا مـروري خواهيم داشت بر مباني و گزاره هاي نظريـه هـاي پساسـاختارگرايانه و بـه صـورت خـاص ، نظريات گفتماني؛ سپس در ادامه ، نسبت ميان گفتمان و تحليل سياست خارجي را بررسي خواهيم کرد و در نهايت به امکانات تحليل گفتمان در توضيح تحولات و سياست خارجي کشورهاي خاورميانه خواهيم پرداخت .