چکیده:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی اسلام سیاسی ولایت فقیهی (خط امامی) در افغانستان است. بهاینترتیب به تشریح این فرضیه خواهیم پرداخت که در افغانستان، اسلامگرایانِ پیرو نظریهی ولایت فقیه در سه دههی پایانی قرن بیستم، هرچند در مشروعیتزدایی از مخالفان توفیقاتی داشتند، اما در امر مشروعیتسازی نهایتا ناکام ماندند. یافتههای پژوهش که در چارچوب روش تحلیل «تاریخ فکری» هیوز انجام میشود، نشان میدهد که اسلامگرایان ولایت فقیهی در افغانستان، در زمینههای تاریخی، اعتقادی، سیاسی و بیرونی معطوف به مسالهی مشروعیت قد علم کردند و در حوزهی مشروعیتزدایی و مشروعیتسازی روندهای خاصی را پیمودند. آنان در رشد آگاهی فکری شیعیان و افزایش نقش سیاسی ایشان، تاثیرات مهمی برجای گذاشتند و در رابطه با «صدور انقلاب» و معرفی «ولایت فقیه» در افغانستان گامهای مهمی برداشتند. درعینحال، در برخی موارد بهدلیل بیتجربگی و خودمحوری، در محاق جنگهای درونفرقهای قرار گرفتند و در خلق مشروعیتی پایدار ناکام ماندند.
The purpose of this study is to investigate the political Islam of the jurisprudential guardianship (Imami script) in Afghanistan. In this way, we will explain the hypothesis that in Afghanistan, Islamists following the theory of Velayat-e-Faqih in the last three decades of the twentieth century, although succeeding in delegitimizing the opposition, ultimately failed to legitimize it. The findings of the study, conducted in the context of Hughes's "intellectual history" method of analysis, show that the Islamists of Velayat-e-Faqih province in Afghanistan have focused on the issue of legitimacy in historical, religious, political and external fields. In the field of delegitimization and legitimization, they followed certain trends. They had important influences in the growth of Shiite intellectual consciousness and increasing their political role, and took important steps in connection with the "export of the revolution" and the introduction of the "Velayat-e Faqih" in Afghanistan. At the same time, in some cases, due to inexperience and self-centeredness, they engaged in inter-sectarian wars and failed to create lasting legitimacy.
خلاصه ماشینی:
براين اساس برخي از روحانيون شيعه ي افغاني که اغلب تحصيلات دينـي خـود را در نجف ، قم و مشهد سپري نموده بودند، تحت حمايت نظام جمهوري اسـلامي و نهادهـاي انقلابي ايران دست به ايجاد سازمان هـاي سياسـي نظـامي زده و بـه مـوازات گـروه هـاي اسلام گراي اهل سنت که در پاکسـتان مسـتقر بودنـد، عليـه رژيـم مارکسيسـتي کابـل و نيروهاي اتحاد جماهير شوروي به جهاد پرداختند.
هرچند در دوره ي پساطالبان ، ولايت فقيه گرايي همانند ديگر ورژن هاي اسلام گرايـي، يا از صحنه ي سياست افغانستان غايب و يا استحاله شده اند، اما در پرشورترين دوراني کـه آنان فريضه ي جهاد را به جاي ميآوردند، پيروان ولايت فقيه ، انديشه و کارنامه ي متفاوتي 113 در باب مشروعيت از خود به جاي گذاشتند.
سسـت شـدن پايـه هـاي قـدرت فرصت مغتنمي بود تا اسلام گرايان شيعه بـه مـوازات اسـلام گرايـان اهـل سـنت بـا سـلب مشروعيت از رژيم هاي حاکم ، به زعم خود براي تاسيس حکومت اسلامي مشـروع تـلاش کنند.
کما ايـن کـه براي گروه هاي ديگر پيرو ولايت فقيه ، به ويژه پاسداران جهاد، آرمان حکومت اسلامي آنان را در جنگ با دشمن دلگرم مينمود.
Imam and the Islamic Revolution of Afghanistan.
Hughes, A Tehran: Islamic Revolution Publishing and Education Organization.
Publisher: Cultural Committee of the Islamic Invitation of Afghanistan, first year, first issue, p.
Afghanistan, Islam and political modernity (A.
Publishing organ of the United Front of the Islamic Revolution of Afghanistan, No. 2, p.
Qom: Islamic Movement of Afghanistan, 1359.
Sangar Enqelab, Publishing Organ of the United Front of the Islamic Revolution of Afghanistan, No. 6, p.