چکیده:
در حوزه مطالعات دولت، معمولا قدرت با شالوده اجبارگرایی مورد توجه قرار گرفته و نسبت به سازوکارهای جبرگرا اهتمام خاصی ابراز شده است. به عنوان شاخصی تامل برانگیز، جستجو در خصوص مفهوم قدرت در اینترنت؛ چگونگی پیوند میان مقوله مزبور با دیگر مفاهیم جبرمحور چون سلطه، استیلا، فشار و زور را آشکار مینماید. در این نوشتار ضمن اشاره به پیامدهای الگوی محدودنگر یاد شده، هدف اصلی تامل بر زمینههای بروز تغییر نگرشی نسبت به شالوده جبرگرای قدرت بوده و در این راستا سعی میشود که پیامدهای پافشاری بر مفهوم «پذیرش مخاطبینی» در چارچوب مطالعات قدرت مورد توجه و بررسی قرار گیرد. بر این پایه، اندیشهورزی در مورد قدرت دولت بر محور مقوله رضایت؛ باعث شده که قدرت، مفهومی خوشهای و پیچیده تلقی شده و از ویژگیهای "مطلوبیت هنجاری و کارکرد فرامادی"، "ماهیت ارتباطی"، "کارکردی یکپارچهساز و بسط دهنده وفاق اجتماعی"، "الگوساز و اولویتساز فرهنگی"، "دارای ارتباط متقابل با دانش"، "حساس نسبت به استقلال و وابستگی متقابل" و "نافی اقتصادگرایی همراه با پذیرش مشروعیت سیستم اجتماعی" برخوردار شود. روش پژوهش توصیفی ـ توضیحی بوده و یافته اصلی اینکه تشریح چگونگی نقشآفرینی عنصر رضایت در مطالعات قدرت (دولت) میتواند زمینهساز و مقدمهای بر «تحولشناختی» در این عرصه محسوب گردد؛ تحولی تعیین کننده که دامنه اندیشهورزی در باب نامرئیسازی یا نرمافزارگرایی در فضای سازوکارهای اجبارساز قدرت دولت را با افق جدیدی مواجه مینماید.
In the field of State Studies, power has usually been considered on the basis of coercion and special attention has been paid to deterministic mechanisms. As a contemplative indicator, a search for the concept of power on the Internet reveals how it relates to other coercive concepts such as domination, supremacy, pressure, and force. In this article, while pointing to the consequences of the mentioned limiting model, the main purpose is to reflect on the context of changing attitudes toward the deterministic foundation of power and in this regard, we try to insist on the consequences of the concept of "audience reception" in the context of Power Studies. On this basis, thinking about government power based on the issue of reception has led to the concept of power being considered clustered and complex, and caused it to have the characteristics such as "normative desirability and metamaterial function", "communicative nature", "integrative and expanding social integration", "model-maker and cultural prioritizer", "interrelated with knowledge", "sensitive to independence and interdependence" and "rejection of economism with the acceptance of the legitimacy of the social system". The research method is descriptive-explanatory and the main finding is that explaining how the element of satisfaction plays a role in power (government) studies can be considered as a basis and introduction to "cognitive transformation" in this field; A decisive development that brings a new horizon to the field of thinking about invisibility or soft-power in the field of coercive mechanisms of government power.
خلاصه ماشینی:
بر اين پايه ، پرسش محوري عبارتست از اينکه : در حوزه مطالعات دولت ، مؤلفه هاي پذيرش و رضايت چگونه بر انديشه ورزي در باب قدرت تأثير گذار بوده است ؟ در پاسخ فرضيه اصلي اينکه : انديشه ورزي در مورد قدرت دولت بر محور مقوله رضايت و پذيرش مخاطبيني ، باعث شده که قدرت مفهومي خوشه اي و پيچيده تلقي شده و از ويژگي هاي "مطلوبيت هنجاري و کارکرد فرامادي "، "ماهيت ارتباطي "، "کارکردي يکپارچه ساز و بسط دهنده وفاق اجتماعي "، "الگوساز فرهنگي و اولويت ساز"، "داراي ارتباط متقابل با دانش "، "حساس نسبت به استقلال و وابستگي متقابل " و"نافي اقتصادگرايي همراه با پذيرش مشروعيت سيستم اجتماعي " برخوردار شود.
ناي در دومين فصل کتاب ياد شده در چارچوب ارائه برداشت هايي جديد از سه تصوير لوکس ، زمينه را براي ورود به ادبيات قدرت (سخت و نرم ) در روابط بين الملل فراهم ساخته و بالدوين نيز بر مبناي نقد نگرش "قدرت به مثابه منابع " که ريشه در آراي مورگنتاو دارد؛ مي کوشد که ديدگاه معطوف به "قدرت رابطه اي " (Relational Power) را تشريح نمايد و نقاط قوت آن را در مقايسه با نظرات تک بعدي و سطحي نگر مربوط به قدرت اثبات کند.
در اين مورد مي توان به برداشت وبري (١٩٧٦) از قدرت دولت توجه کرد که به رغم تمرکز بر چگونگي ارتباط يابي ميان قدرت و مقوله هايي چون «رابطه اجتماعي »، «نظام مشترک ارزش ها» (به عنوان بستر معنايي رابطه قدرت ) و وجه احساسي «رابطه کاريزماتيک »، کماکان اهميت يابي نگرش رابطه اي به قدرت (قدرت به ) در چارچوب تحليلي وي از سوي برخي تحليلگران مورد ترديد قرار گرفته است (٢٠٠٧ ,Berenskoetter).