چکیده:
فهم بایسته سیستمهای هوشمند و یا به عبارتی سیستمهای مبتنی بر تکنولوژی «هوش مصنوعی» نیازمند یک دستگاه و چارچوب فلسفی مناسب است. به باور نویسندگان این مقاله پساپدیدارشناسی دون آیدی این چارچوب را فراهم میکند. ما در این مقاله برآنیم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا دون آیدی برای تحلیل سیستمهای هوشمند مناسب است و چارچوب تحلیلی وی چه امکاناتی خاصی را برای تحلیل این نوع سیستم ها فراروی ما مینهد. در ادامه نشان دادیم تحلیل تکنولوژی در دو سطح خُرد و کلان ما را نه تنها از مواجهه خوشبینانه یا بدبینانه صرف و پیشین بر حذر میدارد، بلکه مطالعات پسین بخش مهمی از این تحلیل خواهد بود؛ در حالی که آموزۀ دترمینیسم تکنولوژیک را نیز بر نمیتابد و علاوه بر این ویژگیهای خاص سیستمهای هوشمند همچون «خودکاربودن»، «استقلال نسبی از طراح»، «یادگیری از محیط»، «تکمیل نظام قوانین پایه»، «درجهای از تعینناپذیری و پیشبینیناپذیری»، «امکان تلفیقشدن و یکپارچهشدن این سیستمها با دیگر سیستمهای هوشمند انسانی یا غیر انسانی» در تعیّن نحوه «نسبت» آنها در سهگانه انسان- ابزار- جهان میبایست مورد ملاحظه قرار گیرد. در پایان نشان داده شد که چگونه تحلیل در سطح خُرد در چهار محور (تجسد، هرمونتیکی، غیریت و زمینه) تکنولوژیهای هوشمند را طبقهبندی کرده، راههایی برای مواجهه با آنها پیش رویمان میگشاید.
خلاصه ماشینی:
در ادامه نشان داديم تحليل تکنولوژي در دو سطح خرد و کلان ما را نه تنها از مواجهه خوش بينانه يا بدبينانه صرف و پيشين بر حذر ميدارد، بلکه مطالعات پسين بخش مهمي از اين تحليل خواهد بود؛ در حالي که آموزة دترمينيسم تکنولوژيک را نيز بر نميتابد و علاوه بر اين ويژگيهاي خاص سيستم هاي هوشمند همچون «خودکاربودن »، «استقلال نسبي از طراح »، «يادگيري از محيط »، «تکميل نظام قوانين پايه »، «درجه اي از تعين ناپذيري و پيش بينيناپذيري»، «امکان تلفيق شدن و يکپارچه شدن اين سيستم ها با ديگر سيستم هاي هوشمند انساني يا غير انساني» در تعين نحوه «نسبت » آنها در سه گانه انسان - ابزار- جهان ميبايست مورد ملاحظه قرار گيرد.
در ابتدا بايد اشاره شود که آموزه هاي منظومه فکري آيدي معطوف به امر تکنولوژيک با تأکيد بر تکنولوژي سيستم هاي هوشمند استخراج شده اند؛ بين اين آموزه ها پيوند وثيقي وجود دارد و البته لازم است يادآوري گردد که اين خصيصه ها به هيچ وجه در يک سطح نيستند و وجه کنارهم آمدن آنها در اين مقام ناظر به امر تکنولوژيک بودن آنهاست ؛ لذا يک ويژگي مي تواند به مثابه مقوم ديگر ويژگي ها باشد (نقش محوري پديدارشناسي در منظومه فکري آيدي ) و ويژگي ديگر صرفاً به وجه روش شناختي کار آيدي بپردازد (روش تغير به عنوان ابزار مهم در پساپديدارشناسي ) که البته در کل يک منظومه فکري با انسجام از آيدي را شاهد هستيم که امکانات ويژه اي را براي اين دستگاه فلسفي معطوف به امر تکنولوژيک فراهم آورده است .