خلاصه ماشینی:
"از این رفتار و رفتارهای مشابه دیگر میتوان پی برد که تئوریسینهای نئولیبرالیست،درواقع با آرمانگرایی معنوی و انقلابی یا رادیکال و معترض نسبت به جهان سرمایهداری لیبرالو نظام جهانی سلطه مشکل دارند،وگرنه خودشان به خوبی میدانند که هیچ موجود انسانی اندیشمند و صاحبنظر-در حد فیلسوف،منتقد اجتماعی،رماننویس یا هنرمند-را نمیتوان فاقد جهتگیری تئوریک و اعتقادی و ارزشی و اجتماعی و بعضا سیاسی مستقیم و صریح و آشکار یا غیرمستقیم و مستور و غیرصریح تصور کرد؛و باز هم به خوبی میدانند که این جهتمندی اعتقادی و تعلق و تعهد به عالم تاریخی-فرهنگی و شئون اجتماعی،لاجرم و به ناگزیر،در رمان یا داستان کوتاه محصول یک نویسنده ظاهر میگردد.
اگرچه در کشور ما موج تبلیغات رسانهای لیبرالها و مروجین نسبیانگاری-در فضای متأسفانه مساعدی که به لحاظ اجتماعی برای آنها پدید آمده است-بر ذهن و جان گروهی از نویسندگان و هنرمندان سادهدل و ناآشنا با مباحث عمیق تئوریک تأثیرگذارده و آنان را به تکرار طوطیوار تزهای لیبرالی مغالطهآلود«ادبیات غیرمتعهد»و«ادبیات برای ادبیات» واداشته است،اما منتقدان تأثیرگذار ادبی غربی از«گئورگ لوکاچ» تا«لوسین گلدمن»و«رنه ولک»تا«ایگلتون»میدانند و در بررسیهای منتقدانهشان،به روشنی نشان میدهند که ادبیات فاقد تعهد و آرمان بیمعنا است،و هر اثر ادبی،مؤید یا منتقد یک عالم تاریخی-فرهنگی و ازاینرو دارای جهتگیری آرمانی متعهدانه است؛و این تعهد و آرمانگرایی،گاه به سوگیری آشکار و صریح اجتماعی و حتی سیاسی میانجامد،و گاه این وجوه را به صورت غیرمستقیم وغیر صریح بیان میکند."