چکیده:
در سنت آموزش خوشنویسی در ایران که اینک نیز جریان دارد، برای خوشنویسی دوازده جزو و گاهی به اشتباه دوازده اصل/ قاعده بر میشمارند و هنرجو خوشنویسی را بر اساس آموزش عملی مذکور میآموزد، اما از رساله های کهن خوشنویسی چنین برمی آید که اصول در معنی "اجزای دوازدهگانه" امری متأخر است و در طول تاریخ، اصول دو معنای عام و خاص و اجزای غیرثابت داشته است. از سدۀ 4ق به بعد، اصول معنایی عام و ثابت، یعنی وضع هندسی ابن مقله و از اواسط سدۀ 8ق معنای خاص آن، جامع سایر اجزای خوشنویسی آشکار شد. در این سده، عبداللّه صیرفیاجزای هشتگانۀ خط را نقل کرد و مدتی پس از او در تحفةالمحبین اجزای ششگانه آمد و در نهایت، در سدهی 10ق در آدابالمشق باباشاه اصفهانی، اجزای تحصیلی خط در دوازده جزو برشمرده شد. این سیر تاریخی به روشنی تغییر اجزا در "اصول" را مینمایاند و نشان میدهد که این اجزا توقیفی و ثابت نبودهاند.
In the tradition of calligraphy education that is current in Iran today, there are twelve components and sometimes mistakenly twelve principles for calligraphy that the student learns calligraphy based on their practical training. But from the text of ancient treatises on calligraphy, it appears that principles in the sense of "twelve components" are later, and throughout history, principles have had two general and specific meanings and non-fixed components. From the fourth century AH onwards, the principles have a general and constant meaning (geometric principles of Ibn Muqla) and from the middle of the eighth century AH, its specific meaning (comprehensive of other components of calligraphy) becomes apparent. In this century, Abdullah Sayrafi says the eight components of the calligraphy, and some time after him, the six components of the calligraphy are presented in the “Tohfat ol-mohebin”, and finally in the tenth century, in the “Adab ol-mashgh” of Babashah Isfahani, the obtained components of the calligraphy are counted in twelve parts. This historical process clearly shows the change of components in the "principles" and shows that these components have not been fixed and have changed.
خلاصه ماشینی:
654013 دو معناß «اصول » و «اختلاف » در «اجزاß خط » (در متن ها و رساله هاß فارس̀ی- مربوط به خوشنويس̀ی- از سده ß هفتم تا چهاردهم هجرß) 1 محمد فداي̀ی (دريافت مقاله : ٩٨/٠٣/١١، پذيرش نهاي̀ی: ٩٩/٠٥/٠٤) چکيده در سنت آموزش خوشنويس̀ی در ايران که اينک نيز جريان دارد، براي خوشنويس̀ی دوازده جزو و گاه̀ی به اشتباه دوازده اصل / قاعده بر م̀یشمارند و هنرجو خوشنويس̀ی را بر اساس آموزش عمل̀ی مذکور م̀یآموزد، اما از رساله هاي کهن خوشنويس̀ی چنين برم̀ی آيد که اصول در معن̀ی "اجزاي دوازده گانه " امري متأخر است و در طول تاريخ ، اصول دو معناي عام و خاص و اجزاي غيرثابت داشته است .
و از فروع آنچه نویسندگان در تمادی ازمان از انحای تصرفات بر آن اصول افزودهاند» (زینالعابدین خویء ۶ ۲ در دورة معاصر اين دستگاه یا نظام را "مکتب" هم میخوانند؛ از آنجا که وضع این اصل به مثابة "اصول موضوعه" در علم خط به دست ابنمقله صورت گرفت و دستکم تا ۱۰ سده بعد از آن هیچ مدل رقیب دیگری ارائه نشدء شاید سزاوار آن است که تنها از یک مکتب اصلی در خوشنویسی سخن نظر م̀یرسد "اصول " معناي̀ی جزئ̀ی و خاص تر از معناي نخستين خود يافته است و در حکم قواعد مميزه و ضوابط مقيده اي است که هر يک از انواع خطوط را شامل م̀یشود؛ چنان که خط محقق و ثلث بخاطر نقطه گذاري هاي متفاوت در اندازٔە شکل حروف ، داراي "اصول " متفاوت قلمداد مàشوند، حال آنکه همان خط ها با خطوطà از اقلام ستّه که تنها در پاره اي از ظرايف و اندازٔە قلم تفاوت دارند، داراي "اصول̀ی" واحداند.