خلاصه ماشینی:
"سه شخصیت اصلی،مرد جوان،همسر او راهزناند؛که هرسه نیز قتل مرد جوان را به خود نسبت میدهند(روح مرد جوان هم که در این بازجویی احضار میشود،میگوید که خودش خود را کشته است) و هریک،این اتفاق را به یک نحو نقل میکنند.
سرشار:یک نکته جالب دیگر هم در اثر هست؛و آن اینکه،با وجود اینکه مرگ مورد بحث،یک مرگ جنایی و پلیسی است،اما برداشتی که در طول داستان ارائه میشود،برداشتی تقریبا عرفانی، از نوع عرفان هندی است و از این دید مرگ نگریسته میشود.
همانطور که آنها معتقدند حقیقت و حتی واقعیت مطلق و قطعی وجود ندارد و هرکسی تنها برداشت فردی خود را حقیقت و واقعیت تلقی میکند،اینجا هرکس ماجرا را از دید خود به یک نحو بیان میکند و آنرا حقیقت میداند.
با اینکه چند دههء قبل نوشته شده است و موضوعی کاملا روایی دارد،ولی داستان خیلی روان و آرامآرام در روایت مختلف بسط پیدا میکند و برای خواننده ترسیم میشود."