خلاصه ماشینی:
"اما حالا با چشمانی باز و بدنی خونآلود بر سینه خاکریز افتاده بود.
و اویی که هنوز زنده بود و زخمی عمیق بر سینه داشت، چشم از او که مرده بود برنمیداشت.
وقتی تمام گردان، قمقمههای آب خود را به نیت امام حسین خالی کرده و دوباره به کمر بسته بودند،تا با دیدن قمقمهها به عمق ماجرای تشنگی پی ببرند.
حالا نگاهش به قمقمههای خالی بود و لبانش تشنه و ورم کرده آنانی که روی خاکریز افتاده بودند.
برای لحظهای به مرگ اندیشید و به روز بازخواست و به گناههایی که احتمالا مرتکب شده بود.
خیلیها را در جنگ کشته بود و حالا میخواست بداند بر حق است یا خطاکار.
برای لحظهای در نظرش خورشید بر پهنه آسمان دوتا شد.
صدای چرخ تانکهای دشمن با صدای سم اسبان تیزروی عرب درهم تنیده شده بود.
میدید خورشید بر پهنه آسمان دوتا شده است.
حالا روی خاکریز آرام بود و چشم در چشم خورشید داشت."