خلاصه ماشینی:
"(تصویرتصویر) آدمهای معمولی اما خالص گفتگو با داوود بختیاری دانشور «نویسنده طعم زندگی» سیده هاجر حدایقی چکیده رمان: علی پسر بچهای است که همراه با مادر و پدر بیمارش در یک حیاط بزرگ که صاحب آن زنی به نام خاور خانم است زندگی میکند.
وقتی علی به خرمشهر میرود، انقلاب اسلامی پیروز و جنگ تحمیلی آغاز شده است.
دوست علی(سلیمان)و دوست دیگرش (اصغر)در جنگ شهید میشوند و آخر داستان معلوم میشود که خاور خانم رباب را به یک خانواده پولدار فروخته است.
این کتاب در مورد مسائلی که در بوسنی اتفاق میافتد است و من در نوشتن آن از تجربیات دوستم که در بوسنی زندگی کرده بود استفاده کردم.
این کتاب در مورد دختر و پسری است که جنگ جدایشان میکند.
توی یک قالب و کلیشه در مورد آنها نوشتهاند و خوانندهها فکر میکنند که همین است و بیشتر از این نیست.
دوست داشتم این شخصیت یک آدم معمولی باشد و نگاهی هم به انقلاب و جنگ داشته باشد ولی نگاه محض نباشد.
تقریبا قومی و قبیلهای عمل میکند تا جوششی،فکر نمیکنید اینکه او یکهو میرود و شعار میدهد یکهو به جنگ میرود جا نمیافتد؟ -این کاملا طبیعی است.
علی در عینحال که دوست دارد،خانم شکری را دارد،در یک خانواده پدری زندگی میکند و این همه آدم در کنارش هستند،تنهاست.
چرا رباب در آخر داستان پیدا نمیشود و آیا هر مادری به این راحتی قبول میکند بچهاش گم شده و برود به زادگاهش؟ -مادر برای پیدا کردن رباب خیلی تلاش کرد.
-خواننده اگر خیلی باهوش و روشن باشد متوجه میشود که رباب وجود دارد."