چکیده:
اقبال لاهوری یکی از اندیشمندان دوره معاصر و از پیشگامانی است که با توجه به الزامات عصر جدید، راههای سنتی را در دفاع از دین ناکافی، بلکه مضر میدانست. او تلاش کرد ضرورت و درستی آموزههای دین را به شیوهای نو، موجه و پذیرفتنی کند. این تحقیق که به شیوه توصیفی انتقادی صورتبندی شده است، نخست خردهگیریهای اقبال بر فلسفه، کلام و عرفان اسلامی را تبیین نموده و آنگاه بعد از بیان طرح اقبال، آن را نقد کرده است. در طرح ابداعی اقبال، بهمنظور دفاع از دین، ابتدا باید علوم تجربی را بهکار گرفت. آنگاه «تجربه دینی» را به خدمت درآورد و سپس به مباحث اجتماعی دین توجه کرد. نتایج تحقیق نشان داد که توجه اقبال به دانش تجربی و ضرورت استفاده از آن در کلام، پذیرفتنی و بایسته است؛ اما سخن او درباره کنار نهادن فلسفه و کلام سنتی، صحیح نیست.
Iqbal Lahori is one of the thinkers of the contemporary period and one of the pioneers who, considering the requirements of the new era, considered the traditional ways of defending religion to be insufficient, but also harmful. He tried to make the necessity and correctness of the teachings of religion in a new, permit and acceptable way. This study, which is formulated in a descriptive-critical way, first explains Iqbal's critiques of Islamic philosophy, theology and mysticism, and then criticizes it after expressing Iqbal's plan. In Iqbal's innovative design, in order to defend religion, the experimental sciences must first be used. He used "religious experience" and then turned his attention to the social issues of religion. The findings of study show that Iqbal's attention to empirical knowledge and the need to use it in words is acceptable and necessary; But what he says about abandoning traditional philosophy and theology is not true.
خلاصه ماشینی:
پرسش اصلی پژوهش نیز عبارت است از اینکه: «اقبال چه روشی را برای دفاع از دین در عصر حاضر مناسب میداند؟» به تعبیر دیگر، «او با کدامین شیوه به موجهسازی دین در عصر حاضر پرداخته است؟» دربارۀ ضرورت پژوهش حاضر باید توجه کرد که اگرچه اقبال نزدیک به یکصد سال قبل به مسئلۀ موجهسازی دین در عصر حاضر پرداخته و طرح خود را بیان داشته است، اما هنوز نیز عصر ما عصر اقبال است؛ بهویژه اینکه در سدۀ حاضر، جذابیتهای غرب فزونی یافته و آشفتگی جوامع اسلامی (بجز استثنائاتی) مشمئزکنندهتر شده است.
نکتۀ دیگری که دربارۀ ضرورت و بلکه نوآوری بحث باید به آن توجه کرد، این است که بهنظر میرسد اقبال لاهوری نزدیک به یک قرن پیش طرح خود را در دفاع از دین بیان داشته است؛ اما گویا تاکنون از سوی مراکز دینی به اسلوب و روشی که وی بیان کرده، توجهی نشده و موجهسازی دین در عصر مدرن به شیوۀ وی، جدی گرفته نشده است.
اقبال بارها در مقایسهای میان ابنسینا (بهعنوان نمایندۀ فلاسفه) و مولوی (بهعنوان نمایندۀ عرفا) این ابراز ارادات به عرفان مولوی را نشان داده است؛ مثلاً: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} (اقبال، 1361، ص277) با همۀ ارادتی که اقبال به راه عرفان دارد، اما عرفان سنتی را نیز برای تبیین آموزههای اعتقادی و کلامی ناقص میداند و آن را به همان سیاق سابق، برای دفاع از دین مناسب نمیبیند و خواستار بهروز شدنِ ادبیات عرفانی در عصر جدید است (اقبال، بیتا، ص1).